این کتاب به خاطر شباهت به داستان صادق هدایت بت نام بوف کور شاید مورد توجه قرار بگیرد، به نظرم نویسنده سعی کرده بود حالت توهم و آشفتگی ذهنی در داستان بوف کور را در این داستان پیاده کند اینکه از بخش یک ناگهان وارد دنیای سه شخصیتی راوی یک من نامعلوم و سیاوش میشوی؛
در این قسم داستانها معمولا با همه آشفتگیها و مشکلاتی که نویسنده سعی دارد با ان ذهن خواننده را به چالش بکشد روبرو هستیم مثلا در بوف کور صادق هدایت هر کس بر اساس فهم خود به یک تفسیر و جمع بندی میرسد اما در این اثر ذهن خواننده فقط آشفته و درگیر مسایل غیر قابل درک میشودجایی که نویسنده سعی کرد ذهن خواننده را به چالش بکشد، دقیقا من وارد فضایی شدم که هرچی بیشتر گوش دادم ذهنم آشفته تر شد و فقط دوست داشتم داستان تمام شود؛ با این حال تا انتها گوش دادم ولی متاسفانه اصلا سلیقه من نبود و برایم کاملا نامفهوم و بدون نتیجه گیری بود شاید فقط داستان برایم نمایانگر ویرانی ذهنی راوی بود؛ صدای راوی داستان زیبا بود اما در طول داستان مدام صدایشان تغییر پیدا میکرد و من واقعا نمیفهمیدم راوی صحبت میکنه یا شخصیتهای داستان خیلی جاها هم مکثها و فراز و فرودهای داستان رعایت نمیشد که بر نامفهومی متن داستان میافزود.
در این قسم داستانها معمولا با همه آشفتگیها و مشکلاتی که نویسنده سعی دارد با ان ذهن خواننده را به چالش بکشد روبرو هستیم مثلا در بوف کور صادق هدایت هر کس بر اساس فهم خود به یک تفسیر و جمع بندی میرسد اما در این اثر ذهن خواننده فقط آشفته و درگیر مسایل غیر قابل درک میشودجایی که نویسنده سعی کرد ذهن خواننده را به چالش بکشد، دقیقا من وارد فضایی شدم که هرچی بیشتر گوش دادم ذهنم آشفته تر شد و فقط دوست داشتم داستان تمام شود؛ با این حال تا انتها گوش دادم ولی متاسفانه اصلا سلیقه من نبود و برایم کاملا نامفهوم و بدون نتیجه گیری بود شاید فقط داستان برایم نمایانگر ویرانی ذهنی راوی بود؛ صدای راوی داستان زیبا بود اما در طول داستان مدام صدایشان تغییر پیدا میکرد و من واقعا نمیفهمیدم راوی صحبت میکنه یا شخصیتهای داستان خیلی جاها هم مکثها و فراز و فرودهای داستان رعایت نمیشد که بر نامفهومی متن داستان میافزود.