خیلی کتاب قشنگی بود دوس دارم در اسرع وقت فیلمش رو هم ببینم، اتفاقا زمان گوش دادن به این کتاب در فرانسه زندگی میکردم و هر پسر بچه سیاهپوستیرو کنار مادربزرگش، مومو و دایه ش تصور میکردم و لذت بخش بود برام.
عشقی که بین این دو نفر شکل گرفته بود با وجود منفعتهایی که برا هردوشون داشت ولی خیلی عمیق بود در حدی که مومو سه هفته مرگ دایه ش رو انکار کرد و کنارش زندگی کرد.
راوی داستان خیلی عالی بود و صدای مومو خیلی قشنگ بود
اخر کتاب خیلی خوب تموم شد
متاسفانه موموهای زیادی هستند که مثل مومو داستانمون خوش اقبال نیستند و نمیتونن زندگیی که اون نهایتا پیدا کرد برای خودشون بسازن.
مومو با اینکه بچه بود ولی حرف هاش خیلی عمیق بودند.
"با خود تکرار میکرد کاریش نمیشه کرد، کاریش نمیشه کرد.. خندهام گرفت، انگار چیزی هست که بشود کاریش کرد! "
عشقی که بین این دو نفر شکل گرفته بود با وجود منفعتهایی که برا هردوشون داشت ولی خیلی عمیق بود در حدی که مومو سه هفته مرگ دایه ش رو انکار کرد و کنارش زندگی کرد.
راوی داستان خیلی عالی بود و صدای مومو خیلی قشنگ بود
اخر کتاب خیلی خوب تموم شد
متاسفانه موموهای زیادی هستند که مثل مومو داستانمون خوش اقبال نیستند و نمیتونن زندگیی که اون نهایتا پیدا کرد برای خودشون بسازن.
مومو با اینکه بچه بود ولی حرف هاش خیلی عمیق بودند.
"با خود تکرار میکرد کاریش نمیشه کرد، کاریش نمیشه کرد.. خندهام گرفت، انگار چیزی هست که بشود کاریش کرد! "