کاملا یادمه؛ سقوط مرگبار۵ بمب خیس ۴ و سه ۳ دقیقا بهشون ستاره دادم؛ از وقتی دنیاهای موازی اومد این داستان دیگه اون داستان نشد زایراس با ورگا، سامیرانا و دراسول در به در و برای بقا و زندگی توی دنیا میچرخیدن، بیابون به بیابون میشدن و پایگاه به پایگاه، اونا واقعا زندگی میکردن، هیچ غم و غصهای توی دلشون نبود؛ راستی اون طرف دنیا کجا بود؟ برف سیاه کی بود؟ فکرشو بکن همه چی مبهم و غیر پیجیده بود و چند نفر از شخصیاتهای جذاب برای بقا زندگی میکردن🥹
به جان همهی عزیزام اون جلد رو فراموش نمیکنم، جلدهای دیگه اومدن و همه چیز پیچیده شده، الان که دارم اینو مینویسم واقعا احساساتم طغیان کردن؛ دلم برای سقوط مرگبار تنگ شده این پیچیدگی رو نمیخام، این غیر واقعی بودن رو نمیخام، فقط میخام زایراس هر لحضه بیشتر لبخند بزنه و همیشه با سامیرا و دراسول باشه؛ نمیخام هیچوقت نوان رو ببینه، خواهش میکنم این اتفاق نیوفته، امیدوارم جلد بعدی رو که میخرم اینطور نشه؛ وقتی سقوط مرگبار رو گوش میدادی طبیعت و اون غریزهی واقعی و شبیه تر بودن رو به واقعیت میدیدی؛ هر چند که من اعتقاد دارم دنیاهای موازی در واقعیت هم هستند ولی واقعا کتاب پیچیده شد، فقط میخام بشینم داد بزنم تا زایراس دوباره این داستان رو با وجود تمام خنگیتش روایت کنه، نوان واقعا ضعیف بود خیلی جاها از تصمیماش و شخصیتش و حتی موقع حرف زدنش حرص خوردم و اینکه داستان هم خیلی پیچیده شده اقای معین فرد واقعا قلم قویای دارین، ولی صادقانه و رک بگم، برادر شما آقای امین فرد به یک نکته توجه کردن که شما نکردی: هر داستان نزدیکتر به واقعیت: هر داستان جدید و غیر مبهم تر: هر داستان با حس و حال جلد اولی که شروع کردم
زایراس🥹از شما میخام آقای معین فردی سقوط مرگبار دیگه🥹😭
به جان همهی عزیزام اون جلد رو فراموش نمیکنم، جلدهای دیگه اومدن و همه چیز پیچیده شده، الان که دارم اینو مینویسم واقعا احساساتم طغیان کردن؛ دلم برای سقوط مرگبار تنگ شده این پیچیدگی رو نمیخام، این غیر واقعی بودن رو نمیخام، فقط میخام زایراس هر لحضه بیشتر لبخند بزنه و همیشه با سامیرا و دراسول باشه؛ نمیخام هیچوقت نوان رو ببینه، خواهش میکنم این اتفاق نیوفته، امیدوارم جلد بعدی رو که میخرم اینطور نشه؛ وقتی سقوط مرگبار رو گوش میدادی طبیعت و اون غریزهی واقعی و شبیه تر بودن رو به واقعیت میدیدی؛ هر چند که من اعتقاد دارم دنیاهای موازی در واقعیت هم هستند ولی واقعا کتاب پیچیده شد، فقط میخام بشینم داد بزنم تا زایراس دوباره این داستان رو با وجود تمام خنگیتش روایت کنه، نوان واقعا ضعیف بود خیلی جاها از تصمیماش و شخصیتش و حتی موقع حرف زدنش حرص خوردم و اینکه داستان هم خیلی پیچیده شده اقای معین فرد واقعا قلم قویای دارین، ولی صادقانه و رک بگم، برادر شما آقای امین فرد به یک نکته توجه کردن که شما نکردی: هر داستان نزدیکتر به واقعیت: هر داستان جدید و غیر مبهم تر: هر داستان با حس و حال جلد اولی که شروع کردم
زایراس🥹از شما میخام آقای معین فردی سقوط مرگبار دیگه🥹😭