خیلی جالب بود. چند تا پیام مهم داشت. انسانها همانی میشوند که خودشان میخواهند. در خلال گفتگوهای دو مرد دولت آبادی هویت انسان رو وابسته به میل و ارادۀ خود فرد میدونست. هر چیزی هزینهای داشت و وابسته به خواست فرد بود، شاه یا گدا شدن پولدار یا بی پول شدن، دانا شدن مثل بود بوذرجمهر، قدرت مند و پهلوان و والا مثل شخصیتهای شاهنامه یا معصوم مثل حسن و حسین. عناصر جالبی مثل آینه و شناسنامه رو به کار برده بود که نمایانگر هویت اجتماعی و فیزیکی فرد هستند. مردی که سیزده سال نخندیده بود در آینه نگاه نکرده بود و از شناسنامه خودش خبر نداشت عاقبت در همون سیزده ماند و ترجیح داد بمیره. عدد سیزده تا حدودی نماد نحسی در فرهنگ ایرانیه ولی روز طبیعت هم هست در اول سال خورشیدی. و این مرد بی هویت در همان روز به طبیعت برگشت. امیدوارم در زندگی بعدیش هویت بهتری برای خودش تعیین کنه. صدا و لحن گوینده و موسیقی پس زمینه عالی بود. سپاسگزارم.
هر که پادشاه آن کند که اوگوید
حیف باشد که جز نکوگوید
این بیت شیخ اجل رو در آویزۀ گوش کنیم و حرفها و آرزوهای خوبمون رو به کائنات مقدس بگیم تا انعکاس خوبش به خودمان برگرده. بهترینها مال همه. شادی مهمان دلتان.
هر که پادشاه آن کند که اوگوید
حیف باشد که جز نکوگوید
این بیت شیخ اجل رو در آویزۀ گوش کنیم و حرفها و آرزوهای خوبمون رو به کائنات مقدس بگیم تا انعکاس خوبش به خودمان برگرده. بهترینها مال همه. شادی مهمان دلتان.