برخلاف تصور عموم که علاقه وافر به آن دارند به شنیدن نام کتاب قناعت ورزند و آن اثر را مطالعه شده تلقی فرمایند و اتفاقا آن را به این و آن هم معرفی فرمایند، فرانکشتاین در حقیقت نام هیولای هولناک نیست، بلکه فرانکشتاین نام دکتری است که از اندام اجساد موجودی دیو پیکر و ترسناک را خلق میکند. این هیولا هیج نامی ندارد. او مهربان وتشنه محبت است و بارها تلاش میکند توسط انسانها دوست داشته شود و مدتها پنهانی به مردم کمک میکند ولی هنگامی که به آنها ابراز علاقه و دوستی میکند تنها پیرمرد کوری که او را نمیبیند با او هم صحبت میشود. اما سایر روستاییان به محض مشاهده او میهراسند و به او حمله میکنند. هیولا میگریزد و دلشکسته وغمگین به دکتر فرانکشتاین پناه میبرد و از او میخواهد که برای او همدمی بسازد شبیه خودش تا مونس او شود؛ اما دکتر فرانکشتاین از این کار نیز خودداری میکند و تنهایی و درد هیولا را درک نمیکند و این واقعه منجر میشود هیولا تمام عزیزان و نزدیکان دکتر فرانکشتاین را قتل و عام کند. ودرنهایت خودش از اعمال شریر خود پشیمان شود!
فرانکشتاین سرتاسر بیان این نکته است که عشق ومحبت ورزیدن راز اساسی و پنهانی اما در دسترس سعادت ابدی است
فرانکشتاین سرتاسر بیان این نکته است که عشق ومحبت ورزیدن راز اساسی و پنهانی اما در دسترس سعادت ابدی است