این کتاب در مورد زنی بود که به دلیل داشتن یک همسر ثروتمند و بد اخلاق زندگی خوبی نداشت وولی با این حال توانایی جدا شدن از اورا نیز نداشت تا اینکه تصمیم گرفت به هر قیمتی این کار را بکند در همین مسیر با زنی آشنا شد که مواد فروش بود و با تمام ثروتی که از این راه داشت از زندگی لذت نمیبرد کلر و ایوا بلیتهای هوا پیمای خود را با هم عوض کردند هواپیمایی که کلر قرار بود سوار شود ولی ایوا در آن بود سقوط کرد و همه فکر کردند او مرده اما شوهر ظالمش میخواست از این فرست استفاده کند و اورا نابود کند کلر مدتی به جای ایوا در خانهی او زندگی کرد و خیلی چیزها درموردش فهمید به علاوه در مورد همسرش هم اطلاعاتی بدست آورد و به شبکه خبری سی ان ان. رفت تا همه چیز را در مورد همسرش به مردم به گوید در نهایت کلر توانست پس از گذراندن یک زندگی سخت یک زندگی خوب در کنار دوستانش داشته باشد و شوهرش روری کوک هم به زندان افتاد
در آخر جملهای بود که به همه انگیزه میدهد
برای رسیدن به رویان باید فرا تر از ترس هات قدم بزاری
در آخر جملهای بود که به همه انگیزه میدهد
برای رسیدن به رویان باید فرا تر از ترس هات قدم بزاری