خطر اسپویل
باسلام وخسته نباشید
اول ازهمه ازتموم تیم کتابراه ممنونم بابت زحمات وتهیه کتاب
دوم اینکه کتاب در مورد یک جوان دانشجو و استاد سابقش هست، سابق گفتم چون این استادباعث اخراج این دانشجو شده بود و بعد ازچچندوقت این استادکه توی یک تاکسی میشینه تابره خونه و بعد قرارب اهمسرش برن یک سفرچندروزه تاکسی به دلیل تموم شدن بنزین یک جاوسط راه خاموش میشه
و مسافرها پیاده میشن و هر کسی به راه خودش حرکت میکنه اما این استاد ما خیلی اتفاقی به پست شاگرد قدیمیش میوفته و خاطرات گذشته برای استاد و دانشجو تازه میشه
دانشجو چون چند وقت از دیدن استادش میگذره اونو با اصرار میبره به کافه و بعدش خونه‌اش و در مسیر رسوندن به خونه استاد پیشنهاد میده و اصرارداره که یک مدت بیان به ویلا اون و از منظره، استخر، کوه وووولذت ببرن،
از اخر استاد بعد از رفتن به خونه و راضی کردن همسر و کنسل کردن مسافرت خودشون باهم سه تایی میرن ویلای این دانشجویی که استادش باعث اخراجش شده
اونجابهشون اول خیلی خوش میگذره و بعد از غذا، چایی و یکی معاشرت پسر یک موضوعی از یک کتاب را توضیح میده که در مورد عشق اول هست و همه شروع میکنن به تعریف عشق اولشم، اول همسر استاد که خودشم اتفاقا استاد دانشگاه بود و بعد دانشجو و از اخرخود استاد با انکار و با اجبار یک چچیزی تعریف میکنه،
اما پسرمیدونست استادعشق اولش یکی دیگه بودوبه زبون میاره یک مقدار رشواما استاد خیلی عصبی میشه و بعد از کمی دعوای زبونی استاد اونو حل میده وانم میفته توی استخر و دانشجو هم با لبخند و با لجبازی شروع میکنه به تعریف از گذشته استاد
از اخر هم اینکه دانشجو به دروغ میگه عشق اولش و کشته و گذاشته توی یک جعبه توی زیرزمین و بانشون دادن یک قمه از استادش میخواد بیاد جنازه عشق اولشو ببینن، اما استاد و همسرش میترسن و فرار میکن ویلای کناری که اونجا از اخر است با یک چوب موفق میشه دانشجو را بزنه و فرارکنه
باسلام وخسته نباشید
اول ازهمه ازتموم تیم کتابراه ممنونم بابت زحمات وتهیه کتاب
دوم اینکه کتاب در مورد یک جوان دانشجو و استاد سابقش هست، سابق گفتم چون این استادباعث اخراج این دانشجو شده بود و بعد ازچچندوقت این استادکه توی یک تاکسی میشینه تابره خونه و بعد قرارب اهمسرش برن یک سفرچندروزه تاکسی به دلیل تموم شدن بنزین یک جاوسط راه خاموش میشه
و مسافرها پیاده میشن و هر کسی به راه خودش حرکت میکنه اما این استاد ما خیلی اتفاقی به پست شاگرد قدیمیش میوفته و خاطرات گذشته برای استاد و دانشجو تازه میشه
دانشجو چون چند وقت از دیدن استادش میگذره اونو با اصرار میبره به کافه و بعدش خونه‌اش و در مسیر رسوندن به خونه استاد پیشنهاد میده و اصرارداره که یک مدت بیان به ویلا اون و از منظره، استخر، کوه وووولذت ببرن،
از اخر استاد بعد از رفتن به خونه و راضی کردن همسر و کنسل کردن مسافرت خودشون باهم سه تایی میرن ویلای این دانشجویی که استادش باعث اخراجش شده
اونجابهشون اول خیلی خوش میگذره و بعد از غذا، چایی و یکی معاشرت پسر یک موضوعی از یک کتاب را توضیح میده که در مورد عشق اول هست و همه شروع میکنن به تعریف عشق اولشم، اول همسر استاد که خودشم اتفاقا استاد دانشگاه بود و بعد دانشجو و از اخرخود استاد با انکار و با اجبار یک چچیزی تعریف میکنه،
اما پسرمیدونست استادعشق اولش یکی دیگه بودوبه زبون میاره یک مقدار رشواما استاد خیلی عصبی میشه و بعد از کمی دعوای زبونی استاد اونو حل میده وانم میفته توی استخر و دانشجو هم با لبخند و با لجبازی شروع میکنه به تعریف از گذشته استاد
از اخر هم اینکه دانشجو به دروغ میگه عشق اولش و کشته و گذاشته توی یک جعبه توی زیرزمین و بانشون دادن یک قمه از استادش میخواد بیاد جنازه عشق اولشو ببینن، اما استاد و همسرش میترسن و فرار میکن ویلای کناری که اونجا از اخر است با یک چوب موفق میشه دانشجو را بزنه و فرارکنه