نظر ❤️🧡💛 برای کتاب آموزگار

آموزگار
فریدا مک فادن، نشاط رحمانی نژاد
۸۷ رای
❤️🧡💛
۱۴۰۴/۰۵/۱۸
خطر اسپویل خیلی معمولی و مسخره بود کل ماجرا این بود که همه دارن به هم خیانت میکنن و نمی دونم چرا تو همه کتاب های مک فادن باید خیانت کردن باشه. کتاب نکات غیر قابل باور زیادی داشت که داستانش رو بی مزه میکرد: ۱. همونطچر که داخل کتاب گفته شد ادی با ماهیتابه سنگین تا جایی که می تونه میزنتش و بعد هم نات خفش می کنه بعد بدن به اون ضعیفی به راحتی از تو قبر بیرون میاد و زنده میمونه۲. به نظرم خیلی غیر طبیعیه که تو همون فاصله کوچیک که ادی می ره ملافه بیاره ایو بیدار میشه و خیلی احمقانه است که تو اون وضعیت هم تهدید می کنه که نات رو لو میده۳. خیلی الکی و ساده ادی دوباره با هادسون و کنزی رفیق میشه بنظرم جای کار داشت۴. رابطه جی و ایو چی شد؟ ۵. این تیکه بسیار زیاد در کتاب استفاده شد «اینکه یک صدایی میاد بعد اون کاراکتر می ترسه بعد می بینه هیچی نیست» بسیار زیاد استفاده شد و مسخره و تکراری شد و اون حس ترس و هیجانی که باید منتقل کنه رو منتقل نمی کرد چون خیلی استفاده شده بود۶. ادی بسیار الکی و ساده دوباره با هاتسون و کنزی رفیق شد با اینکه با جفتشون مدت بسیار زیادی مشکل داشت خیلی آبکی تموم شد۷. مگه ایو یکی از معلم های همون مدرسه ای نبود که هادسون هم توش درس می خوند؟ پس چرا آخرش هادسون به ادی درباره ایو اینطوری گفت؟ جوری که انگار ایو یک دختر مدرسه ایه که از کفش خوشش میاد جوری می گفت که انگار ادی اونو نمی شناسه۸. اون طوریکه در کتاب گفته شد انگار ایو کفش هایی که جی بهش داده بود رو گذاشته بوده تو وان چون نمی خواسته نات بفهمه ولی مگه نات حموم نمیره😐۹. کاش یکم در مورد شخصیت های فرعی بیشتر توضیح داده میشد مثل مادر ادی و جی و راشل و... تا ما از پایان اونها رو هم بدونیم و ذهنمون درگیر پایان اونا نباشه
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟