من هنوزم معتقدم کتابهای مارکز و دستخط این نویسنده مورد علاقه من نیست... پراز رمز پراز قفلهای بی کلید پراز سوالهای بی جواب... متاسفانه قلم این نویسنده چندان منو جذب خودش نمیکنه چون بسیار خشک و رسمیِ در صورتی که اگه بخام یک نویسنده متمایز و بسیار خاص رو معرفی کنم میگم (گابریل گارسیا مارکز)
کاملاً سبک خاص خودشو داره دستخط خودشو داره... این کتاب در مورد عشق دونفر بود که در دسته معروفترین عاشقانههای جهانِ
این دو نفر بصورت اتفاقی باهم آشنا و از هم جدا میشن... پنجاه سال بعد که همسر اون خانم فوت میشه به گوش اون مرد میرسه و به دیدن عشقش میاد... حالا کتاب بک میخوره و به لحظه آشنایی این دو برمیگرده... که چه اتفاقاتی باعث جدا شدن این دو افتاد.. که دختر با چه کسی ازدواج کرد... و پسراین بین مدام روابط بسیار زیادی با دیگر زنان و دختران رو تجربه میکرد که به لحظه حال رسید... پس از ممانعت فراوان از سمت زن این دو پس از پنجاه سال به هم میرسن و در کشتی که متعلق به اون مرد هست پرچم وبا نصب کرده و تا اخر عمر (اگه چیزی از عمرشون هم باقی مونده باشه) باهم در اون کشتی زندگی میکنند... چون آقای سلطان زاده گویندگی کردن قابل تحمل بود ولاغیر.... اما قابل فهم تراز کتاب صدسال تنهایی بود.... بازم سلیقه من نبود... سپاس از همه عزیزان جهت تهیه این کتاب
کاملاً سبک خاص خودشو داره دستخط خودشو داره... این کتاب در مورد عشق دونفر بود که در دسته معروفترین عاشقانههای جهانِ
این دو نفر بصورت اتفاقی باهم آشنا و از هم جدا میشن... پنجاه سال بعد که همسر اون خانم فوت میشه به گوش اون مرد میرسه و به دیدن عشقش میاد... حالا کتاب بک میخوره و به لحظه آشنایی این دو برمیگرده... که چه اتفاقاتی باعث جدا شدن این دو افتاد.. که دختر با چه کسی ازدواج کرد... و پسراین بین مدام روابط بسیار زیادی با دیگر زنان و دختران رو تجربه میکرد که به لحظه حال رسید... پس از ممانعت فراوان از سمت زن این دو پس از پنجاه سال به هم میرسن و در کشتی که متعلق به اون مرد هست پرچم وبا نصب کرده و تا اخر عمر (اگه چیزی از عمرشون هم باقی مونده باشه) باهم در اون کشتی زندگی میکنند... چون آقای سلطان زاده گویندگی کردن قابل تحمل بود ولاغیر.... اما قابل فهم تراز کتاب صدسال تنهایی بود.... بازم سلیقه من نبود... سپاس از همه عزیزان جهت تهیه این کتاب