تهوع آقای آنتوان از تعارض میاد؛
از تعارض بین دنیای ساکن و صامت درون و هیاهوی بیامان و لجام گسیختهی دنیای بیرون. به قول خودش تهوع در او نیست، او درون تهوع است: روی کاغذ دیواری، روی بندهای شلوار و در کافه و در همهی اطراف و اکناف: چیزی که هست اینست که وقتی به حد کافی تنها باشی و حضور انسانی در میدان انرژتیکیات نباشد کمکم با اطرافت یکی میشوی، شبیه نوعی انحلال، برای آنتوان نیز چنین است: «خود همزاد پنداریاش با اطراف و چیزها، او را به درونشان میکشد.» و اینجاست که تهوع ظاهر میشود.
آقای آنتوان حالتهای انسانی، بخصوص حسهای انسانی را به اشیاء و اطرافش نسبت میدهد. گویی در دنیایی بی آدم زندگی میکند یا انگار آدمها شئ هستند و اشیاء واقعیت انسانی دارند. احساساتش از درون به بیرون تسری پیدا میکنند؛ شاید به همین خاطر است که میگوید «تهوع درون من نیست، این منم که درونش هستم». (عبارت داخل گیومه، از متن کتاب-صفحه۹۰)
نویسنده در سراسر کتاب، مخاطب را رو در روی این تعارضها قرار میدهد و در نهایت و در نقطه اوج و عطف داستان، در همنشینیِ ناهارِ آقای آنتوان و خودآموخته (دانش اندوز)، تمام دیوارهای حایل فرو میریزد و مخاطب را متوجهی حس تهوع و تعریف تهوعِ آقای آنتوان میکند. آقای آنتوان، روزی در یک پارک به کشف و شهودی ناگهانی دست میابد و پی به عمق وجود هستی میبرد. متوجهی یگانگی پدیدهها میشود و متوجهی این که خودْ با همه چیز یکیست. طی تعریف و توضیحاتی که نویسنده از وجود، هستی و موجودیت چیزها میدهد، همه چیز برای مخاطب باز میشود.
گوش کردن کتاب در حالت مداوم و باتمرکز کامل توصیه میشه.
از تعارض بین دنیای ساکن و صامت درون و هیاهوی بیامان و لجام گسیختهی دنیای بیرون. به قول خودش تهوع در او نیست، او درون تهوع است: روی کاغذ دیواری، روی بندهای شلوار و در کافه و در همهی اطراف و اکناف: چیزی که هست اینست که وقتی به حد کافی تنها باشی و حضور انسانی در میدان انرژتیکیات نباشد کمکم با اطرافت یکی میشوی، شبیه نوعی انحلال، برای آنتوان نیز چنین است: «خود همزاد پنداریاش با اطراف و چیزها، او را به درونشان میکشد.» و اینجاست که تهوع ظاهر میشود.
آقای آنتوان حالتهای انسانی، بخصوص حسهای انسانی را به اشیاء و اطرافش نسبت میدهد. گویی در دنیایی بی آدم زندگی میکند یا انگار آدمها شئ هستند و اشیاء واقعیت انسانی دارند. احساساتش از درون به بیرون تسری پیدا میکنند؛ شاید به همین خاطر است که میگوید «تهوع درون من نیست، این منم که درونش هستم». (عبارت داخل گیومه، از متن کتاب-صفحه۹۰)
نویسنده در سراسر کتاب، مخاطب را رو در روی این تعارضها قرار میدهد و در نهایت و در نقطه اوج و عطف داستان، در همنشینیِ ناهارِ آقای آنتوان و خودآموخته (دانش اندوز)، تمام دیوارهای حایل فرو میریزد و مخاطب را متوجهی حس تهوع و تعریف تهوعِ آقای آنتوان میکند. آقای آنتوان، روزی در یک پارک به کشف و شهودی ناگهانی دست میابد و پی به عمق وجود هستی میبرد. متوجهی یگانگی پدیدهها میشود و متوجهی این که خودْ با همه چیز یکیست. طی تعریف و توضیحاتی که نویسنده از وجود، هستی و موجودیت چیزها میدهد، همه چیز برای مخاطب باز میشود.
گوش کردن کتاب در حالت مداوم و باتمرکز کامل توصیه میشه.