به نام خدا
داستان دربارهی پیرزن مهربون و خوش قلبی هست به نام سیده زینب که علاقهی زیادی به امام حسین داره و یه سال تمام تلاشش رو میکنه تا به سفر زیارتی کربلا بره.
سوار اتوبوس میشه و وقتی به کربلا میرسه، میره تا سراغ چمدونش رو بگیره.
جمعیت عظیمی که صف کشیدن، دونه دونه کم تر و کمتر میشن ولی خبری از چمدون سیده زینب بیچارهی داستان نمیشه.
بالاخره همه چمدوناشونو برمیدارن و راه میافتن که برن ولی...
چمدون سیده زینب هنوز خبری ازش نیست.
پیرزن از شاگرد شوفر میخواد تا یه بار دیگه نگاه کنه و بگرده ولی هم راننده و هم شاگردش، اطمینان میدن که چمدون تو ماشین نیست.
بهش پیشنهاد میکنن صبر کنه تا برگردن نجف و چمدون رو پیدا کنن و اگه هم پیدا نشد حالشون کنه...
خلاصه بدک نیست داستانش.
با سپاس از کتابراه.
داستان دربارهی پیرزن مهربون و خوش قلبی هست به نام سیده زینب که علاقهی زیادی به امام حسین داره و یه سال تمام تلاشش رو میکنه تا به سفر زیارتی کربلا بره.
سوار اتوبوس میشه و وقتی به کربلا میرسه، میره تا سراغ چمدونش رو بگیره.
جمعیت عظیمی که صف کشیدن، دونه دونه کم تر و کمتر میشن ولی خبری از چمدون سیده زینب بیچارهی داستان نمیشه.
بالاخره همه چمدوناشونو برمیدارن و راه میافتن که برن ولی...
چمدون سیده زینب هنوز خبری ازش نیست.
پیرزن از شاگرد شوفر میخواد تا یه بار دیگه نگاه کنه و بگرده ولی هم راننده و هم شاگردش، اطمینان میدن که چمدون تو ماشین نیست.
بهش پیشنهاد میکنن صبر کنه تا برگردن نجف و چمدون رو پیدا کنن و اگه هم پیدا نشد حالشون کنه...
خلاصه بدک نیست داستانش.
با سپاس از کتابراه.