داستان دیوید کاپرفیلد نوشتهی چارلز دیکنز و ترجمهی بیتا ابراهیمی است. دیوید کاپرفیلد شش ماه قبل از تولد پدرش را از دست میدهد و چند سالی با مادرش زندگی میکند تا اینکه ناپدری وارد زندگیشان میشود و با دیوید بسیار بد رفتار میکند و او را به یک مدرسهی شبانه روزی میفرستد و دیوید آن جا با تعریف کردن داستانهایی که قبلا خوانده بود دوستانی پیدا میکند و از تنهایی در میآید ولی بعد از مدتی مادرش را هم از دست میدهد و ناپدریش او به سر کار میفرستد و لی دیوید پس از مدتی از محل کارش فرار میکند و خانهی عمهی پدرش را که در شهر دیگری زندگی میکرده پیدا میکند و عمه او را به یک مدرسه میفرستد و با وکیلی که دوست عمه است آشنا میشود و پس از اتمام تحصیلات در دفتری مشق وکالت میکند و لی باز هم در زندگی با مشکلاتی مواجه میشود ولی با کمک عمه و دوستانش مشکلات را از سر راه بر میدارند و در نهایت با اگنس دختر وکیل ازدواج میکند و با پولی که از طریق نویسندگی بدست میآورد مخارج زندگیش را تامین میکند و بالاخره زندگی روی خوشش را به دیوید کاپرفیلد نشان میدهد.
این داستان برای کودکان و نوجوانان میتواند خیلی آموزنده باشد زیرا آنها یاد میگیرند که زندگی پستی و بلندیهایی دارد و هیچوقت نباید در برابر مشکلات کم بیاورند بلکه با صبر و تلاش میشود بر مشکلات پیروز شد و......
این داستان برای کودکان و نوجوانان میتواند خیلی آموزنده باشد زیرا آنها یاد میگیرند که زندگی پستی و بلندیهایی دارد و هیچوقت نباید در برابر مشکلات کم بیاورند بلکه با صبر و تلاش میشود بر مشکلات پیروز شد و......