این سومین کتابی بود که از اقای گلشیری خواندم/ شنیدم و قطعا آخرین آنها هم خواهد بود. در تمام کتابهای ایشان داستان حول یکسری شخصیت زاید و آدمها و قصههای فرعی بیخود میگردد و کل گره داستان در چند صفحه آخر به طور مسخرهای گشوده میشوند. در کدام دایره عقل و منطق، استاد دانشگاه با شاگردی که سالها پیش دلیل اخراجش از دانشگاه بود، طی یک برخورد ناگهانی هم سفر خانه و باغ و تفریح و خوشگذرانی میشوند؟!! واقعا اینهمه دیالوگ باسمهای و بی ربط راجع به عشق اول و پدر ظالم و مادر بدبختو…کمکی به روند داستان کرده؟!!!
این کتاب هیچ امتیازی نداشت به جز اجرای خوب خوانندگان کتاب.
این کتاب هیچ امتیازی نداشت به جز اجرای خوب خوانندگان کتاب.