نظر زری بانو برای کتاب بیتا: داستان واقعی سرقت از بانک کشاورزی همدان

بیتا: داستان واقعی سرقت از بانک کشاورزی همدان
حمید مقیمی
۲۹۲ رای
زری بانو
۱۴۰۴/۰۴/۱۷
در آن سال زمانیکه این واقعه‌ی هولناک اتفاق افتاد من دختر ۹ساله‌ای بودم که در یکی از شهرهای همدان زندگی می‌کردیم. سایه تب و تاب و دلهره‌ی جنگ تحمیلی هنوز از دلهای مردم ستمدیده خارج نشده بود که آن جانیان سفاک آن شب خونبار را بوجود آوردند. این حس جگر سوز که آن دو کودک معصوم چطور آخرین شب زندگی شان را سپری کرده بودندآرامش را از همه‌ی مردم ایران ربوده بود. بیاد دارم وقتی جلاد یزید صفت گردن کودک را بریده بود چاقو‌ی خونین را به لباس آن مظلوم ساییده بود که همین امر موجب شد تا کارآگاه از سابقه‌ی قصابی یکی از جانیان شک را به یقین تبدیل کند که سارقان براستی بدام افتاده‌اند. با مهارت نیروهای مخلص و دعاها و حس انتقام جویی مردم، دزدان جانی، بلافاصله شناسایی و به اشد مجازات محکوم شدند و بعد اعدام با وجودی که سر قطع شده‌ی قاصبان سفاک زیر پای مردم همدان تلو تلو می‌خورد فقط اندکی از آتش شعله ور، در دل مردم، که خودشان را صاحب خون می‌دیدند کاسته شده بود. تا مدتها همه‌ی مردم عزادار خانواده‌ای بودند که تا لحظات آخر عمرشان به فکر حق و حقوق مردم بودند، بیشتر از جان شیرینشان. جناب حمید مقیمی دست توانایی در خلق نگارش این واقعه‌ی هولناک نداشته ولی با تمام توان سعی کرده تا این حادثه تلخ را نگارش وثبت کند، برای ایشان و بانو بیتای دردمندآرزوی سعادت و طول عمر خوشبختی می‌نمایم.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟