نظر صادقی برای کتاب صوتی سفر به انتهای شب

سفر به انتهای شب
صادقی
۱۴۰۴/۰۳/۲۳
10
قصۀ رمانِ سفر به انتهای شب سر راست است. قصه، قصۀ اسفارِ یک جوانِ از خودخسته و در خود مانده است. که به بیهوده ترین شکلِ ممکن، پای خود را به مسائل و ماجراهای سهمگینی باز می کند. فرض کنید با دوست خود در یک کافه نشسته اید. با او درباره مسائل مختلف روز گفت وگو می کنید. حال سربازانی در میدانِ روبه روی کافه، رژه کنان رد می شوند. با افتخار و غرور و مملو از حسِ وطن پرستی. از قضا آنان برای این رژه می روند که احساسات هم وطنان را به غلیان وا بدارند و برای جنگ، داوطلب جذب کنند و یا حداقل ذهنِ مردم را برای ورود به جنگ و درگیری در آن، آماده کنند. در این جا شما ناگهان تصمیم می گیرید که به آنان بپیوندید و درس و دانشگاه را رها کنید و به جنگ بروید! فردینانِ سفر به انتهای شب به همین سادگی و مسخرگی وارد جنگ می شود و به اولین وادیِ سیر و سلوک خود قدم می گذارد. وادیِ خشم و خون و توحش. می دانم؛ خیلی هولناک است. شاید بتوان گفت فردینان تشنۀ یک حرکتِ انقلابی بوده است. تا خود را از رخوت نجات بدهد. و البته تمایلِ بیمارگونه ای هم به حرکت و سفر داشته است. که این بعد تر از سوی خودش مورد اشاره قرار می گیرد. ولی باید دانست که تصمیماتِ انقلابی، بنیان شکن و متفاوت، نتایج و تبعاتِ متفاوتی نیز در بر دارند. با این حال فردینان ترجیح داد از این زندگیِ مزخرف خود دست بکشد و به دلِ جنگ بزند تا شاید به انتهای شب نزدیک تر شود. و این تصمیم ناگهانی و ابلهانه که تنها چند دقیقه پس از گرفتنش از آن پشیمان می شود نیز، ناشی از همین "حس فرار" است که درونِ او تل انبار شده و حال مجالی برای خروج پیدا می کند.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.