من عادتی به زیاد نوشتن ندارم ولی لازمه بعضی حرفها گفته بشه.
از نظر من صادق هدایت چیزهایی را در زندگی درک کرده و فهمیده که این اجازه رو به روحش داده که احساساتش رو سرکوب کنه چون میدونسته که نمیتونه چیزی رو در این جامعه چه در گذشته و چه در آینده تغییر بده داخل جامعهای که هیچ گونه برابری نیست. صادق نمیتونسته با کسی درد و دل کنه چون میدونسته اگر این فرد الان اون رو درک کنه و احساس همدردی برای او بکنه بدون شک فردایی هم هست که اون فرد بتونه این رازهارا افشا کنه پس تصمیم بر این میگیره حرف هاشو برای خودش بزاره و با مواد مخدر روحش رو تسکین بده و در خفا به فکر رفتن از این جهان بشه پس ما آنقدر به اون حد از خفگی نرسیدیم که بتونیم این مطالب رو درک کنیم و لازمهی درک کتابهای صادق هدایت این است که رنج کشیده باشی این که اساس جهان رو بدونی و یادت باشه که هیچ کاری از دستت بر نمیاد و به این جهان اومدی که رنج بکشی و از دست رفتن آرزو هاتو ببینی.
از نظر من صادق هدایت چیزهایی را در زندگی درک کرده و فهمیده که این اجازه رو به روحش داده که احساساتش رو سرکوب کنه چون میدونسته که نمیتونه چیزی رو در این جامعه چه در گذشته و چه در آینده تغییر بده داخل جامعهای که هیچ گونه برابری نیست. صادق نمیتونسته با کسی درد و دل کنه چون میدونسته اگر این فرد الان اون رو درک کنه و احساس همدردی برای او بکنه بدون شک فردایی هم هست که اون فرد بتونه این رازهارا افشا کنه پس تصمیم بر این میگیره حرف هاشو برای خودش بزاره و با مواد مخدر روحش رو تسکین بده و در خفا به فکر رفتن از این جهان بشه پس ما آنقدر به اون حد از خفگی نرسیدیم که بتونیم این مطالب رو درک کنیم و لازمهی درک کتابهای صادق هدایت این است که رنج کشیده باشی این که اساس جهان رو بدونی و یادت باشه که هیچ کاری از دستت بر نمیاد و به این جهان اومدی که رنج بکشی و از دست رفتن آرزو هاتو ببینی.