کافکا توی مسخ، با اون تصویر فراموشنشدنی تبدیل شدن یک انسان معمولی به حشره دنیایی رو تصویر میکنه که آدمها توش فقط وقتی ارزش دارن که مفید باشن گرگور بعد از مسخ شدن کمکم از خانوادهاش طرد میشه نه چون خطرناکه بلکه چون دیگه به درد نمیخوره این داستان معرف بیگانگی انسان مدرنه کسی که زیر فشار توقعات اجتماعی کاری و خانوادگی له میشه و در نهایت حتی مرگش هم بیاهمیته زبان سرد و مینیمال کافکا باعث میشه این تجربهی تلخ واقعیتر و حتی آزار دهنده تر بشه
حالا اگه نگاهی بندازیم به سامسای عاشق موراکامی که بهنوعی ادای دین به مسخ کافکاست تفاوت زاویه دید جالبه موراکامی شخصیت سامسا رو از همون نقطهی عجیب بیداری در قالب یک موجود بیگانه شروع میکنه اما مسیر رو برعکس میره اینبار سامسا تلاش میکنه انسان بشه عاشق بشه رابطه برقرار کنه توی این روایت تمرکز به جای بیگانگی و انزوا روی آگاهی تدریجی کشف بدن احساس و حتی میل جنسی و عشقه.
در واقع کافکا از درون انسان به زوال و بیگانگی میرسه ولی موراکامی از بیرون به درون انسان نگاه میکنه با فضایی سوررئال شاعرانه و انسانیتر اگرچه سامسای عاشق عمق فلسفی و شوک روانی مسخ رو نداره ولی یه جور مکالمهی پستمدرن با اون متن کلاسیکه یه تلاش برای بازگشت به انسانیت حتی از دل غیرانسان بودن.
در مجموع، مسخ یه اثر کلاسیکه که هنوزم مثل پتک روی روان مخاطب فرود میاد و آدم رو با حقیقت بیرحمانه طرد شدن روبرو میکنه. سامسای عاشق موراکامی بیشتر شبیه یه پاسخ ملایم تره با فضای خیال انگیز نگاه انسانی و امید به اینکه شاید هنوز بشه آدم بود حتی اگه روزی از خواب بیدار بشی و نفهمی کی هستی.
توصیه میکنم بعد از مطالعه مسخ حتما سامسای عاشق موراکامی هم بخونید.
حالا اگه نگاهی بندازیم به سامسای عاشق موراکامی که بهنوعی ادای دین به مسخ کافکاست تفاوت زاویه دید جالبه موراکامی شخصیت سامسا رو از همون نقطهی عجیب بیداری در قالب یک موجود بیگانه شروع میکنه اما مسیر رو برعکس میره اینبار سامسا تلاش میکنه انسان بشه عاشق بشه رابطه برقرار کنه توی این روایت تمرکز به جای بیگانگی و انزوا روی آگاهی تدریجی کشف بدن احساس و حتی میل جنسی و عشقه.
در واقع کافکا از درون انسان به زوال و بیگانگی میرسه ولی موراکامی از بیرون به درون انسان نگاه میکنه با فضایی سوررئال شاعرانه و انسانیتر اگرچه سامسای عاشق عمق فلسفی و شوک روانی مسخ رو نداره ولی یه جور مکالمهی پستمدرن با اون متن کلاسیکه یه تلاش برای بازگشت به انسانیت حتی از دل غیرانسان بودن.
در مجموع، مسخ یه اثر کلاسیکه که هنوزم مثل پتک روی روان مخاطب فرود میاد و آدم رو با حقیقت بیرحمانه طرد شدن روبرو میکنه. سامسای عاشق موراکامی بیشتر شبیه یه پاسخ ملایم تره با فضای خیال انگیز نگاه انسانی و امید به اینکه شاید هنوز بشه آدم بود حتی اگه روزی از خواب بیدار بشی و نفهمی کی هستی.
توصیه میکنم بعد از مطالعه مسخ حتما سامسای عاشق موراکامی هم بخونید.