سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان عزیز و همکاران گرامی کتابراه. در داستان متوجه میشویم که به تازگی زات الریه در محلهها و خیابانها در حال جولان دادن هست و دختر داستان ما هم این بیماری را گرفته. دختر دیگر که حامی او هست و داره یه نقاشی میکشه با دکتر آن دختر صحبت میکند. دکتر میگوید شانس زنده ماندن او یک به ده هست یعنی ده درصد احتمال زنده ماندن دارد. وقتیکه آن دختر به پیش دختر بیمار میرود میگوید شانس زنده ماندنت زیاد است؛ ولی دختر بیمار میگوید نه من زنده نمیمانم و وقتیکه تمام برگهای درخت روبرویی ریخت من هم پر میکشم و میرم. روزها میگذرد؛ ولی برگ آخر از درخت کنده نمیشود. در آخر دختر بیمار بلند میشود و میگوید من رفتنی نیستم و شروع میکند به سوپ پختن. دکتر بعداً میآید و دختر را معاینه میکند و میگوید شانس زنده ماندن دختر پنجاه پنجاه است و با مراقبت و تغذیهٔ خوب حتما درمان میشود.
این داستان بیانگر این هست که همیشه امید داشتن باعث میشه انسان حالش خوب شود؛ حتی اگر واقعا شانس زنده ماندن و خوب شدن آن شخص کم باشد.
با تشکر از کتابراه عزیز. 🌹💯🕊️
این داستان بیانگر این هست که همیشه امید داشتن باعث میشه انسان حالش خوب شود؛ حتی اگر واقعا شانس زنده ماندن و خوب شدن آن شخص کم باشد.
با تشکر از کتابراه عزیز. 🌹💯🕊️