خطر اسپویل :
داستان در مورد یک کافه کوچک است که در منطقهای وجود دارد این کافه که بسیار کوچک است و در زیرزمین است بسیار اسرارآمیز است کاری میکند برای مدتی به زمان گذشته سفر کنیم این کافه بعضی مشتریهایش دائمی است نهایی که خواستند به زمان گذشته برگردند. یکی از مشتریهایش که شوهرش فراموشی گرفته بود و دیگر او را نمیشناخت ولی او مثل یک پرستار از او مراقبت میکرد میخواست به گذشته برگردد تا ببیند شوهرش چه چیزی را میخواسته به او بگوید که فراموش کرده. وقتی به زمان گذشته رفت فهمید که شوهرش نامهای به او داده که در آن نوشته اگر دچار فراموشی شدم و تو را نشناختم مجبور نیستی در کنار من باشی و میتوانی مرا رها کنی. زن با دیدن این نامه بسیار خوشحال شد و فهمید که شوهرش او را بسیار دوست داشته...
داستان در مورد یک کافه کوچک است که در منطقهای وجود دارد این کافه که بسیار کوچک است و در زیرزمین است بسیار اسرارآمیز است کاری میکند برای مدتی به زمان گذشته سفر کنیم این کافه بعضی مشتریهایش دائمی است نهایی که خواستند به زمان گذشته برگردند. یکی از مشتریهایش که شوهرش فراموشی گرفته بود و دیگر او را نمیشناخت ولی او مثل یک پرستار از او مراقبت میکرد میخواست به گذشته برگردد تا ببیند شوهرش چه چیزی را میخواسته به او بگوید که فراموش کرده. وقتی به زمان گذشته رفت فهمید که شوهرش نامهای به او داده که در آن نوشته اگر دچار فراموشی شدم و تو را نشناختم مجبور نیستی در کنار من باشی و میتوانی مرا رها کنی. زن با دیدن این نامه بسیار خوشحال شد و فهمید که شوهرش او را بسیار دوست داشته...