مرسی کتابراه! راستش این نویسنده یه چیز خاص داره داستاناش یه جوریه که انگار دلت میخواد توی یه کافه بشینی و باهاش از دل و زندگی حرف بزنی نه اینکه فقط داستان تعریف کنه بلکه انگار از تو دل خودش وام میگیره و به زبون ساده و صمیمی میگه
داستاناش پیچیدهان ولی نه اونقدر که سردرد بگیری بیشتر شبیه زندگی واقعیِ که پر از بالا و پایینه درد و امیده گیجی و پیدا کردن خودته. آدمای داستاناش مث آدمای واقعیان نه ابرقهرمان و نه خیلی کامل بلکه یه جورهایی توی همون آشفتگیها و دردها گیر کردن همین باعث میشه وقتی میخونی احساس کنی داری داستان خودت رو میخونی.
نثرش خیلی رسمی نیست راحته و انگار با یه دوست قدیمی حرف میزنه حس میکنی نه فقط نویسنده بلکه یه همراه کنارته که میخواد دردتو بفهمه و کمک کنه
شاید یه جورایی داستاناش مثل یه آینهست توش خودت رو میبینی، اشتباههات رو امیدها و شکستهات رو
کل کتاباش یه حال خوب و بد همزمان دارن، گ مثل یه روز بارونی که هم دلانگیزه هم یه ذره غمگینه
یه چیزی که نازنین خیلی خوب بلده اینه که با کلمات ساده عمیقترین احساسها رو منتقل کنه
داستاناش پیچیدهان ولی نه اونقدر که سردرد بگیری بیشتر شبیه زندگی واقعیِ که پر از بالا و پایینه درد و امیده گیجی و پیدا کردن خودته. آدمای داستاناش مث آدمای واقعیان نه ابرقهرمان و نه خیلی کامل بلکه یه جورهایی توی همون آشفتگیها و دردها گیر کردن همین باعث میشه وقتی میخونی احساس کنی داری داستان خودت رو میخونی.
نثرش خیلی رسمی نیست راحته و انگار با یه دوست قدیمی حرف میزنه حس میکنی نه فقط نویسنده بلکه یه همراه کنارته که میخواد دردتو بفهمه و کمک کنه
شاید یه جورایی داستاناش مثل یه آینهست توش خودت رو میبینی، اشتباههات رو امیدها و شکستهات رو
کل کتاباش یه حال خوب و بد همزمان دارن، گ مثل یه روز بارونی که هم دلانگیزه هم یه ذره غمگینه
یه چیزی که نازنین خیلی خوب بلده اینه که با کلمات ساده عمیقترین احساسها رو منتقل کنه