نظر Narges jli برای کتاب نازنین: یک داستان خیالی

نازنین: یک داستان خیالی
Narges jli
۱۴۰۴/۰۲/۲۰
30
برای یک زن… احساس، همه چیز است. مردش، شوهرش… همان پناه همیشگی ست، تکیه گاهی که در رویاهایش همیشه امن و آرام بوده. اما وقتی چشم باز میکنی و میبینی مردی که به رغم میلت و تنها بر اثر سرنوشت با او گره خورده ای، تو را نمیبیند… نمیشنود…تو را فقط مطیع میخواهد، فقط ساکت…آن وقت چیزی درونت، آهسته، بی صدا، اما عمیق… میمیرد. غم انگیز؟ نه… «غم انگیز» واژهای ست برای گم شدن یک روسری، شکستن یک لیوان…این، مرگ است. مرگِ احساس… مرگِ یک زن. وقتی احساسات یک زن بمیرد، دیگر چیزی از او باقی نمیماند…نه صدایش، نه برق چشمانش، نه امیدش. و چقدر ماتم زده است مردی که سالها عشقش را در دل پنهان کرد، مردی که از ته دل عاشق شد اما عاشقی را بلد نبود. تنها سکوت کرد تا روزی که زنش پخته تر شد، رام تر شد، برایش بگوید: «دوستت دارم» اما…اما آن روز، با جسدی بی جان روبه رو شد. و فهمید: «بعدا» وجود ندارد. بعدا، خیلی دیر است…خیلی دیر.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.