داستان در مورد سرنوشت آدمها است و تنها ثروت ارزشمنده همه آدمها ست که ثروت زمان حیاط است که در عامه به طول عمر و سن و سال شناخته میشود. پسر داستان خاطرات تلخی از مرگ و از دست دادن عزیزان دارد وحال زمان مادرش تمام شده که پسر آرزو میکند که کاش زمان وجود نداشت و ساعت ساخته نمیشد. سرنوشت به او میآموزد که در کارها و زندگی همان زمان اگر درست و کارهاسروقت انجام شود انسانها از مرگ مدتی دور میشوند اما در زمان و مکانی مشخص شده در سرنوشت مرگ گریز ناپذیر است.
ممنونم از کتابراه
ممنونم از کتابراه