آنچنان که از اسم کتاب برمیاد: فاتحهای بر رمان پلیسی! اگر انتظار یک داستان پلیسی و معمایی با پایان جالب دارید لطفا کتاب را گوش ندهید. داستان کارآگاهی که بسیار توانمند است و همکارانش اسمش را گذاشتهاند «ماتِ اتومات». در آخرین روزِ کار کاراگاه، گزارش میرسد که جسد مثلهشدهی دختر کوچکی در جنگل پیدا شده است. کاراگاه به مادر دخترک مقتول «قول» میدهد که قاتل فرزندش را پیدا خواهد کرد. این قول زندگی کاراگاه را زیر و رو میکند. قول آخرین رمان پلیسی دورنمات است، با عنوان فرعی فاتحهای بر رمان پلیسی. البته اولین کتابی است که از او گوش میدهم.
کتاب پایان ناامیدکنندهای دارد اما این هم نوعی نگرش هست. واقعا دوست داشتم جای کاراگاه بودم و پیرزن را خفه میکردم! نکتهی مورد نظر دورنمات شاید این است که همهی داستانها آنطور که ما میخواهیم حل نمیشود، بخت و اتفاق است که تصمیم میگیرد. انسان ضعیفتر آن است که قولی بدهد و هر چقدر تلاش کند نمیتواند به قولش عمل کند.
کتاب پایان ناامیدکنندهای دارد اما این هم نوعی نگرش هست. واقعا دوست داشتم جای کاراگاه بودم و پیرزن را خفه میکردم! نکتهی مورد نظر دورنمات شاید این است که همهی داستانها آنطور که ما میخواهیم حل نمیشود، بخت و اتفاق است که تصمیم میگیرد. انسان ضعیفتر آن است که قولی بدهد و هر چقدر تلاش کند نمیتواند به قولش عمل کند.