شروع داستان واقعا طوفانی بود و همین خواننده رو متقاعد میکنه که روند کمابیش یکنواخت داستان رو تا پایان دنبال کنه. شیوه روایت بخش اعظم داستان، اولشخص و از طریق نامهس و همین باعث میشه دست و پای نویسنده تا حدی بسته بشه و مجال چندانی برای پردازش وقایع نداشته باشه. اما سوژه داستان به اندازه کافی شنیدنی هست. جامعهای که از یک جنگ خانمانسوز عبور کرده بقدر کافی خون و جنایت دیده که جان آدمیزاد در چشمش مقداری نداشته باشه. چنین جامعهای البته عجیب نیست اگر برای التیام زخمهای خودش انسانهای بیگناه رو هر قدر که لازم باشه قربانی کنه. یه جا در همین کتاب گفته میشه که اولین قربانی هر جنگ کرامت انسانه. سالها طول میکشه تا مستی خون از سر چنین جامعهای بپره و وجدانش دوباره در برابر جان انسانهای بیگناه حساس بشه.
در کل کتاب جالبی بود. سپاس از کتابراه
در کل کتاب جالبی بود. سپاس از کتابراه