نظر سید ضیاءالدین حسینی برای کتاب صوتی شبهای روشن

شبهای روشن
سید ضیاءالدین حسینی
۱۴۰۳/۱۲/۱۸
00
شخصیت اصلی رمان، یک روز وقتی با دلی خوش آواز می خواند و به سمت خانه می رفت، متوجه چیزی می شود: «زنی کنار راهم ایستاده، به جان پناه آبراه تکیه داده بود. بر طارمیِ جان پناه آرنج نهاده بود و پیدا بود که به آب تیره خیره شده است. کلاه زردرنگ بسیار قشنگی بر سر داشت با روسریِ توری سیاه دلفریبی روی آن.» در ادامه متوجه می شود که زن در حال گریه کردن است و به هیچ وجه متوجه حضور او نیست. جوان ناخودآگاه به سمت دختر کشیده می شود و طی یک اتفاق با او آشنا می شود. آن ها برای روز بعد قرار ملاقات می گذارند، داستان زندگی خود را برای همدیگر تعریف می کنند و…
هیچ پاسخی ثبت نشده است.