نظر زینب پورکلهر برای کتاب رمان چه کسی از دیوانه ها نمی ترسد؟

رمان چه کسی از دیوانه ها نمی ترسد؟
زینب پورکلهر
۱۴۰۳/۱۲/۱۴
30
سلام و درود، نویسنده کتاب آقای مهدی رضایی این کتاب را در سال ۱۳۹۰ در نمایشگاه تهران رونمایی کرد. در ابتدای این کتاب آمده: "من می خواهم صحنه هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه دار کند و به خطر بیندازد. می توانی نگاه نکنی، می توانی خاموش کنی، می توانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتل ها، اما نمی توانی جلو حقیقت را بگیری، هیچ کس نمی تواند. "حالا باید دید آیا پایان کتاب نیز مانند ابتدای آن جذاب است یا نه؟ کتاب مغشوش است، متلاطم است، داستان در داستان است، به هم ریخته است. هدف نویسنده به هم ریختن ذهن خواننده است و شاید دیوانه کردن او. معلم ادبیات که از مسائل جنسی سر کلاس میگوید، همسر فرهیخته اش که از مسائل خصوصی خود با همکارانش حرف می زند، شاهی که پریشان افکار است و اصلا معلوم نیست دنبال چه چیز می گردد. کل کتاب یک توهم است و در پایان خواننده نمی فهمد که کدام واقعی بوده و کدام نبوده، آیا قهرمان داستان یک فرد متوهم مالیخولیایی بوده؟ در پایان هم مشخص نشد، حتی تا آخر کتاب مرگ شاهی را هم باور نکردم، آیا در تخیلات وی شاهی مرده؟ آیا تلفن ها هم حاصل توهم او بود؟ آیا این معلم یک فرد مالیخولیایی متوهم پریشان افکار می باشد؟ این موضوع در فیلم ها ممکن است جالب باشد اما در این کتاب به نظر من جالب نبود، دیوانه اندر دیوانه اندر دیوانه. در هر حال بد نبود. به امید نوشته هایی بهتر از این نویسنده
هیچ پاسخی ثبت نشده است.