نظر 📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦ برای نمایش صوتی پیشنهاد

نمایش صوتی پیشنهاد
وندی واسراشتاین، فرناز حیدری
۵۶ رای
📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦
۱۴۰۳/۱۲/۰۴
داستان در مورد گفتگوی پدر و دختری بود دختری که پدرش به مدرسه آمد ولی برای نمایش سرودش دیر رسیده بود. دختر بچه حرف‌های قشنگی زد در مورد دوستاش در مورد فیلم در مورد سرودش. اما پدرش عجله داشت و کلافه بود در جایی نیز ابرها را تماشا می‌کرد و می‌گفتند چه شکلی است داستان کوتاه و آموزنده که به ما می‌آموزد باید با بچه‌ها صحبت کنیم و بدانیم که افکار آن‌ها چگونه است از چه چیز ناراحت و با چه چیزی خوشحال می‌شوند. و همچنین گفتگو با بچه‌ها باعث می‌شود که آن‌ها خوب و بد را تشخیص دهند و بعضی چیزها را درک کنند. البته دختر بچه کمی لوس بود ولی باهوش و فهمیده بود سرودش مسخره بود. من برای کادوی مدرسه چقدر ذوق مرگ میشم اون وقت این دختر بچه کادرو پرت کرد و گفت مسخره است. پدر با اینکه خسته بود اما به حرف‌های دخترش گوش می‌داد سوال‌هایش را توضیح می‌داد.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟