نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی کوچکترین چیزها را میدیدم

کوچکترین چیزها را میدیدم
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۲/۰۴
00
داستان زنی بود که نیمه شب با صدای در بیدار شد تصمیم گرفت بیرون برود در زیر نور ماه که همه چیز مهتابی و روشن بود دوست شوهرش سام را دید. سام در باغچه اش سمپاشی می کرد او گفت شب ها حلزون های بی صدف بیرون می آید و بهترین موقع برای کشتن آنهاست من تا به حال حلزون بی صدف ندیدم. سام و شوهرش کلیپ در گذشته مشروب خورده بودم و بر سر هم نرده کشیدند و قهر کردند سام گفت از آن روز به بعد دیگر شراب نخورده و از او خواست سلامش را به او برساند. در واقع او با همین سلام رساندن می خواسته که دوباره با کلیپ دوست شود. صدای گوینده زیادی خشک و سرد بود اما آن جا که گفت در ماه صورت زنی را می بیند حقیقت دارد و اینکه همه چیزهای کوچک را می دیده از جمله گیره های روی لباس را. و همچنین نانسی گفت این اولین باری است که با پیژامه و لباس خواب پیاده روی بیرون رفته است.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.