نظر 📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦ برای کتاب صوتی داستان ساندویچ

داستان ساندویچ
قباد آذرآیین، المیرا مجابی
۱۹۲ رای
📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦
۱۴۰۳/۱۱/۲۹
داستان ساندویچ در مورد خانواده‌ای بود که مشکلات مالی داشتند شوهر که صاحبکارش پولش را نداده بود. به آن‌ها مجبور بودند تمام وسایلشان را حراج کنند وسایلی همانند یخچال چرخ خیاطی و دوچرخه پسرشان که خیلی گریه کرد. با تمام این همه دغدغه و بی‌پولی مرد ساندویچ خریده بود که با همسرش بخورد. ولی زن که خیلی ناراحت و نگران بود نمی‌خورد و همش سراغ پسرش را می‌گرفت و شوهر می‌گفت که او حالش خوب است. من در بعضی از نظرها دیدم که می‌گویند که شوهرش بچه را فروخته ولی من فکر می‌کردم شاید او را در جایی گماشته که شاگردی کند. همچنین در بخشی از داستان از یک ساختمان متروکه در یک مترو صحبت کرد که من متوجه ارتباط آن ساختمان با این خانواده نشدم. من چند بار این داستان را گوش دادم ولی باز درک نکردم. در آخر داستان نیز او در حال نوشتن خاطراتش بود گویی تمام مشکلاتش حل شده.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟