نظر مرتضی شبیری نژاد برای کتاب زن گمشده

زن گمشده
مرتضی شبیری نژاد
۱۴۰۳/۱۱/۲۱
00
داستان حواشی زیادی داشت. معتقدم خیلی واضح تر میشد داستان رو نوشت. اما رفت و امد از حال به گذشته و تعاریف داستان از شخصیتی به شخصیتی دیگر هیجان و حس راز آلود خوشایندی به کلیت داستان میداد. اعتراف میکنم از همه شخصیت ها بیشتر برای کارلی غصه خوردم. کودکی که ناخواسته و ندانسته درگیر یه سری هیجانات روانی از یه زن و شوهر شد که به امید اینک بتونن حس مشهور شدن خودشون رو تو منطقه ارضا کنن دست به دزدین اون زدن. وتحت شرایط سختی نگه داشته میشد که حتی شرایط نگه داری یه سگ خیابونی هم بهتر از اون بود. کودکی که میتونست تو بهترین سال های کودکی خودش کنار خانوادش و تحت حمایت اونها رشد کنه حالا تبدیل ب یک موجود منزوی و خشک و بی روح شده بود. توضیحات آب و هوایی تقریبا برای لحظاتی ادمو از کلیت داستان دور میکرد. حداقل برای من که ابری بودن و باریدن باران برام جذابیت خاصی داره خیلی درگیر هوای بارونی و سیل آسای اون میشدم و حتی گاهی دوست داشتم توصیفات نویسنده در مورد بارش ها و جنگل و درختانش بیشتر میبود. به هیچ عنوان حتی فکرم هم نرسید که همه این وقایع از ذهنیت بی ریشه داشته باشه. شخصیتی که از ابتدای داستان بسیار موقر و هنرمند نشان داده میشد. بعضی قسمت ها که در مورد بیمارهای مریدنت و پس و پیش شدن های او بود قابل حذف بود و انگار نویسنده فقط میخواست داستان رو طولانی تر کنه. من خودم خیلی از اون قسمت هارو نخونده رها کردم و اخر داستان مجدد نگاهی بهشون انداختم که به نظرم کاملا بی ربط به داستان بود. تقلاهای پلیس زن که برای جلب توجه جاش و رسیدن اون به ارامش دست به هر کاری زد حتی زیر سوال بردن موقعیت شغلی خودش برام ستودنی بود هدفش فقد بازگرداندن جاش به زندگی ارامی بود. روی هم رفته داستان غیرقابل پیش بینی و هیجانی بودوخوندنش روتوصیه میکنم.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.