نظر 📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦ برای کتاب صوتی صدایی در آینه

صدایی در آینه
مجید اوریادی زنجانی، مجید اوریادی زنجانی
۶۹ رای
📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦
۱۴۰۳/۱۱/۲۰
داستان در مورد بچه فقیر بود که کار می‌کرد او قبلاً از پرورشگاه فرار کرده بود او لباس‌هایش کثیف بود روزی صدای گریه نوزادی را از درون سطل آشغالی شنید. خواست بیخیال شود اما ماشین آشغالی را دید که هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد و ممکن بود، بچه را نبیند و به همراه آشغال‌های دیگر پرت کنند پس نوزاد را برداشت و داخل کیسه‌اش گذاشت. پسر بچه در تمام این مدت با وجدان خود حرف می‌زد که گاهی اوقات او را سرزنش می‌کرد او دل مهربانی داشت. او در پارک زنی را دید که به گربه‌ها توجه می‌کند از زن کمک خواست و گفت که نوزاد را پیدا کرده زن آن‌ها را به خانه برد و به نوزاد شیر داد. پسر بچه عکس‌های اطراف توجه کرد یکی از عکس‌ها دختر بچه‌های غمگین بودند شبیه عکس‌های بچه‌های پرورشگاهی و با خود گفت قدر آن زن شبیه یکی از آن بچه‌هاست.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟