نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی ذهن خوانی مگسها

ذهن خوانی مگسها
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۱/۱۳
00
داستان در مورد یک دختر بود که داشت وضعیت کلاس مجازی را تعریف میکرد اینکه مدام یک مگس اطراف او میچرخید و حواسش را پرت میکرد مادرش نیز برادر کوچکش ماهان را به او سپرده بود و خود در حال تماشای کلاس درس اخلاق زندگی بود و پدرش که مربی ورزش بود در حال بالانس زدن بود که آن را در کلاس مجازی برای شاگردانش به اشتراک میگذاشت او در حین بالانس زدن کاردستی دخترش مهرناز که یک تابلو بود را خراب میکند مهرناز به همراه دختر داییش تینا کاردستی ترسناکی درست کرده بودند مهرناز پروانه شکار شده را روی مقوا نگه میداشت و تینا با سنجاق کوچکی به کمر پروانه وصل میکرد و تابلوی از جسد پروانهها درست کرده بودند که به نظر من خیلی خشن است. مادرش با آنکه کلاس درس اخلاق زندگی میبیند ولی مدام غر میزند و پدرش با آنکه مربی ورزش است مهرناز چاق است مادرش میگوید شبیه گوسفندان پدربزرگ شده است که نمیتوانند از در انباری رد شوند. پدر و مادرش نیز بعد از کلاس مجازی با یکدیگر مشاجره میکردند و ماهان برادرش نق میزد و همه این اتفاقها در کلاس مجازی شنیده میشد.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.