نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی پدرام و توپ

پدرام و توپ
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۰/۱۵
00
داستان در مورد یک پسر به نام پدرام بود که هنگام توپ بازی با بچهها تقلب میکرد و جر میزد توپ را برای خود برمیداشت بچهها ناراحت میشدند ولی پدرام ست از جر زدن بر نمیداشت روزی نگام بازی کردن توپ به نقطهای دور پرت شد پدرام توپ را در جایی بین بوتهها میبیند اما باید بگویم آن توپ نبود بلکه جوجه تیغی بود که در آن جا چند فاطمه زده بود پدرا با دستان پرخوار و سر و وضع خاکی گریه میکرد دوستانش تیغها را از دستش بیرون آوردند و به او آب قند دادند و تصمیم میگیرد که دیگر در بازی جرزنی نکند و قدر دوستانش را بداند.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.