نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب موشی که می دانست

موشی که می دانست
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۰/۰۵
00
داستان در مورد یک درخت سیب بود که در زیر آن یک موش زندگی میکرد درخت سیبهای آبدار و خوشمزهای داشت که خرگوش و بز و خوک میخواستند از آن سیبها بخورند اما نمیدانستند که چگونه باید از آنها بخورند پس با یکدیگر به مشورت برخاستند هر کسی که نظری داد اما نظرهای آنها به درد نمیخورد بزگو باید تنه درخت را تکان دهیم تا سیبها بیفتد خرگوش گفت باید بپریم تا به سیبها برسیم و خوگو باید از درخت بالا برویم اما هیچ یک از آن صمیمها میسر نشد موش که حال و هوای آنها را دیده بود پیشنهادی داد و گفت که باید ابتدا خوک خیلی قوی است در کنار تنه درخت بایستد و بز روی آن برود و سپس خرگوش چالاک و سبک روی بز برود و سیبها را بچیند آنها این کار را کردند و سیبهای زیادی چیدن و با یکدیگر تقسیم کردند و خوردند ما از این داستان یاد میگیریم ه باید در انجام تصمیمها با یکدیگر مشورت کنیم و بدانیم که با همکاری یکدیگر به موفقیت خواهیم رساند
هیچ پاسخی ثبت نشده است.