نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای رمان دفتر خاطرات

رمان دفتر خاطرات
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۰/۰۵
00
رمان دفترچه خاطرات داستانی عاشقانه از زندگی پسری به اسم نواح بود او یک پسر روستایی بود که یک دختر شهری به نام الی برای تعطیلات تابستان به آن جا آمده بود دختر شهری بود و با پسر آشنا میشود آنها عاشق یکدیگر میشوند و روزهای خوشی را با یکدیگر میگذرانند پسر برای او شعر میخوان دختر به شعرهایش گوش میسپرد دختر نیز یک نقاش بود و تابلو میکشید آنها قایق سواری میکردند و بسیار با یکدیگر تفریح میکردند اما عاقبت از یکدیگر جدا شدند و دختر به شهر دیگری رفت از آنجایی که پدر و مادر دختر مخالف ازدواج آنها بودند نامههایی که پسر برای دختر میفرستاد را پنهان میکردند و آنها سالها از یکدیگر بیخبر بودند سالهای بسیار طولانی میگذرد اما پس از سالها دختر متوجه میشود خانهای که او در روستا درست کرده است در روزنامه چاپ شده است پس به آن جا میرود به آنها دوباره با یکدیگر دوست میشوند پسر میگوید که تمام این مدت از او بیخبر بوده و برای او نامه نوشته است و نامههایش بی پاسخ مانده است و دختر نیز از زندگی شهری خود حرف میزند و پسر نیز وباره او را به قایق سواری میبرد خاطرات گذشته برایشان زنده میشود و همچنین عشق در قلبشان جان میگیرد آنها با یکدیگر ازدواج میکنند و سالهای طولانی در آن خانه روستایی که پسران را تعمیر کرده بود زندگی میکنند اما در پیری دختر دچار آلزایمر میشود و شوهرش را فراموش میکند قبل از فراموشی نامهای به شوهر فرزندان و تمام دوستان خود نوشته بود همچنین وصیتنامه خود آنها پیری در خانه سالمندان زندگی میکردند و باید بگویم آخر آن خیلی غمگین بود اینکه آنها هر دو با هم مردند
هیچ پاسخی ثبت نشده است.