نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب بوف کور

بوف کور
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۰/۰۴
00
داستان در مورد یک مرد تنها غمگین و افسرده بود که در یک خانه متروکه دور از شهر زندگی می کرد و روی کوزه ها با قلم نقاشی می کشید و عمویش آن ها را فروخت طرحی که او روی کوزه ها قلمداد می کرد در واقع یک پیرمرد بود که ر کنار یک درخت می نشست و انگشت خود را به علامت تعجب در دهان خود قرار می داد و یک دختر قد بلند که بسیار زیبا بود و لباس سیاه پوشیده بود یک گل نیلوفر را با آن پیرمرد تقدیم کرده بود این تصور آن مرد تنها یعنی هدایت بود او همیشه همین طرح را روی کوزه ها طراحی می کرد ورد استقبال هندی ها شده بود و کوزه های او را می خریدند او بسیار افسرده و ناراحت بود و مدام از آدم های این روزگار گله می کرد اما بعضی از جاهای داستان خیلی ترسناک بود مخصوصاً آن جا که آن دختر مرده بود و او جسد آن را تکه تکه کرده بود و در داخل یک چمدان گذاشته بود و آن چمدان را در یک جای دور دست برایش قبر کرده بود اینجای قسمت داستان خیلی ترسناک بود و باید گفت که بسیار غمگین است و مدام در حال شکوه از روزگار است باید این کتاب را چندین بار بخوانی تا متوجه داستان بشویم حقیقتش من این کتاب را نصفه رها کردم چون واقعاً برایم ناراحت کننده بود.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.