جمع گویندگان عالی ولی داستان را میتوان در دوجمله خلاصه کرد، زمانهی بدی است، به یکدیگر کمک کنیم.
ایجاد تعلیق پی در پی و سرانجام چسباندن پاسخها به یکدیگر به صورت روان صورت نگرفته، شخص اول قصه مایه مناسب برای اینکه ما او را یاری، یا یاری رسان بدانیم نداشت، نویسنده تقریبا بی دلیل وی را فدای جمع کرد، اصولا آیا نیاز بود که او بمیرد، کاش نویسنده وقت کافی صرف میکرد که مرگ یاری رسان، تراژیک رقم بخورد و خواننده تکانی به خود میداد، و به خود بگوید که ببین افراد فداکار را دریاب، اصولا از نظر بنده یاری رسان قصه بیمار بود و شخصیتش از مواد لازم بی بهره یا کم بهره بود، بنده اعتقاد دارم کلیشهها را به جا باید استفاده کرد اما، نه با این حجم، سیگار، کافه، عمویی که کنج عزلت گزیده، گیتار، و...
نویسنده میبایست مطالعات جامعه شناسی داشته باشد و رشتههای نامرئی مناسبلت بین انسان امروزه ایرانی را بهتر بشناسد، خیر و شر در روابط ایرانیان امروز مختصاتی بسیار متفاوت با مسائل طرح شده در قصه دارد، دزدی از خانه صاحبکار، در واقعیت طور دیگری است. درکل، رعایت اصول قصه نویسی بسیار سخت است ولی برای داستان نویس، الزامی است.
ایجاد تعلیق پی در پی و سرانجام چسباندن پاسخها به یکدیگر به صورت روان صورت نگرفته، شخص اول قصه مایه مناسب برای اینکه ما او را یاری، یا یاری رسان بدانیم نداشت، نویسنده تقریبا بی دلیل وی را فدای جمع کرد، اصولا آیا نیاز بود که او بمیرد، کاش نویسنده وقت کافی صرف میکرد که مرگ یاری رسان، تراژیک رقم بخورد و خواننده تکانی به خود میداد، و به خود بگوید که ببین افراد فداکار را دریاب، اصولا از نظر بنده یاری رسان قصه بیمار بود و شخصیتش از مواد لازم بی بهره یا کم بهره بود، بنده اعتقاد دارم کلیشهها را به جا باید استفاده کرد اما، نه با این حجم، سیگار، کافه، عمویی که کنج عزلت گزیده، گیتار، و...
نویسنده میبایست مطالعات جامعه شناسی داشته باشد و رشتههای نامرئی مناسبلت بین انسان امروزه ایرانی را بهتر بشناسد، خیر و شر در روابط ایرانیان امروز مختصاتی بسیار متفاوت با مسائل طرح شده در قصه دارد، دزدی از خانه صاحبکار، در واقعیت طور دیگری است. درکل، رعایت اصول قصه نویسی بسیار سخت است ولی برای داستان نویس، الزامی است.