نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب دختر کشیش

دختر کشیش
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۰۹/۲۵
00
داستان در مورد یک دختر به نام دوروتی بود که پدرش یک کشیش بود پدر او یک آدم خوش مذهب بود که فقط به فکر انجام مراسمات روحانیت در کلیسا بود که هر روز انجام میداد و بقیه اتفاقات خانه اصلاً برایش مهم نبود دوروتی که در چنین جایی بزرگ شده بود برایش بسیار سخت بود که به تنهایی چنین مشکلاتی را انجام دهد آنها به مغازههای خرید بدهی داشتند اما پدرش اصلاً برایش مهم نبود و فقط به فکر این بود که آن مقدار دارایی که دارد در جایی سرمایهگذاری کند درودی هر روز یک برنامهریزی داشت که بر اساس آن روزش را شروع میکرد آنها هر روز صبح زود در کلیسا مراسمات مذهبی و خاندان دعا داشتند وهو هر روز به جاهای مختلفی سر میزد و به پیرزنها افراد مریض و یا کودکان رسیدگی میکرد او با بچهها نمایش تمرین میکرد که بتواند با آن پول برای کمک به کلیسا جمع آوری کند از خود گذشتگی زیادی انجام میداد و پدرش اصلاً به فکر او نبود پدرش یک فرد افسرده ه جز دعا کردن کار دیگری انجام نمیداد اما عاقبت دورتی در شبی که بسیار خسته بود و در حال خیاطی و درست کردن کارهای نمایش در کلیسا بود به طور مشکوک ربوده شد و از لندن سر در آورد و فراموشی گرفت او سختیهای زیادی کشید گدایی کرد ر مزرعه رازکچینها کار کرد مراقبت توسط عموی پولدارش در یک مکان فقیرنشین به معلمی گرفته شد اون سختیهای زیادی کشید حافظهاش را به دست آورد وقتی به شهر خود برگشت پدرش دیگر مثل قبل بندوباری اولین باراورانوازش کردوبه اومهربانی صحبت کرد دوروتی میدانست که هیچگاه ازدواج نمیکند و آینده نامعلوم دارد اما مثل خود نیز در شهرش وجود داشت پدرش تمام بدهیهای خود را پرداخت کرده بود اما عاقبتم متوجه نشدم که چه کسی اوراربوده است وازاین شهر خارج کرده است آیا اوواربرتون بود؟
هیچ پاسخی ثبت نشده است.