نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی موش کوچولو و شاه مورچه

موش کوچولو و شاه مورچه
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۰۹/۱۹
00
داستان در مورد مورچهها بود که در زیرزمین یک قصر متروکه زندگی میکردند آنها یک زندگی شاهانه داشتند یک روز رد زمستانی که باران به شدت میباره آنها صدای خشخشی شنیدند شاه مورچه به همراه نگهبانانش به سمت صدا رفتند و این موش آب کشیده را دیدند شاه مورچه گفت چه اتفاقی برایت افتاده است موش کوچولو گفت که گربه به لانه آنها حمله کرده است و همه خانوادهاش فرار کردند هر کدام به یک سمتی رفتند شاه مورچه به بقیه دستور داد که برای او یک جای گرم تهیه کنند موش کوچولو تشکر کرد و روی آن جای گرم خوابید فردا صبح اه مورچه گفت بهتر است که به دنبال خانوادهات بگردیم آنها آنها با هم به دنبال خانوادهشان گشتند و صدای مادرشان را شنیدند که یک جایی کمین کرده بود و زخمی شده بود کوچولو با دیدن مادرش خوشحال شد و به او گفت که شاه مور چقدر با او مهربان بوده است شامورچکو به قصر من بیایی تا فردا بقیه خانوادهات را پیدا کنی اما در این هنگام پدر و خواهرش را نیز پیدا کرد آنها همه به قصر رفتند پدر و مادر موش کوچولو از شاه مورچه بسیار تشکر کردند شاه مورچه گفت ما باید با یکدیگر مهربان باشیم ممکن است این اتفاق نیز برای خودمان بیفتد آنها تصمیم گرفتند که یک لانه در نزدیکی ورچهها درست کنند تا از خطر گربهها در امان بمانند شاه مورچه بسیار خوشحال شد که دوستانی پیدا کرده است
هیچ پاسخی ثبت نشده است.