نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی هامتی دامتی

هامتی دامتی
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۰۹/۱۷
00
داستان در مورد هامتی دامتی بود او یک تخم مرغ است او یک بدن نرم و شکننده داشت و یک قلب طلایی داخل بدنش بود او یک مشکل داشت هنگام راه رفتن زمین میخورد و زخمی میشد همچنین قلبش داخل بدنش تکان میخورد هانتی دامتی دوست داشت بدنش سفت باشد پس به سراغ مرغ رفت مرغ گفت پدرت خیلی مغرور بود و به حرف کسی گوش نمیداد او از بالا به پایین سقوط کرد و پایان بدی داشت تو باید پیش زن کشاورز بروی و از او بخواهی که تو را داخل یک ظرف آب جوش بگذارد هانتی دامتی پیش زن کشاورز رفت و گفت که او را داخل آب جوش بگذارد زن کشاورز او را داخل یک پارچه رنگی قرار داد و آن را داخل آب جوش گذاشت پس از مدتی هامت دامتی بیرون آمد خیلی سفت شده بود و شکننده نبود آن پارچه رنگی بدنش را خال خالی کرده بود هانتی دامتی خوشحال شد و تصمیم گرفت که سفر کند او در طی سفر برای مردم نمایش اجرا میکرد و مردم را خوشحال میکرد گوینده صدایش بسیار زیبا بود اما بیش از اندازه خوشحال بود و این خوشحالی زیاد اصلاً طبیعی نبود اینکه پدرش سقوط کرد و له شد اصلاً جالب نبود و خیلی ترسناک بود و اینکه به نظر من او در آخر به یک دلقک تبدیل شده بود به هر حال نسبت به داستانهای دیگر برایم متفاوت بود و موضوع آن جدید بود.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.