نظر م کاظمی برای کتاب کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم

کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم
ریموند کارور، شادی شریفیان
۱۴۰ رای
م کاظمی
۱۴۰۳/۰۹/۱۴
به نظرم خیلی باحاله! ‌ فقط از یه عطسه یه داستان شروع میشه. ‌ جالبه...
آره، ‌ اما نمی‌شد قطعی گفت. ‌ اگر موضوع اهمیت نداشت پس نویسنده بعد از اینکه توصیف کرد نانسی صدای در رو شنید، ‌ می‌تونست بره و فقط در رو ببنده و بیاد بخوابه. ‌ اما خوب اون اومد موضوع رو پردازش کرد که سام رو آورد توی داستان.. نمیتونم به طور قطعی بگم که توی ذهن رسوخ نمی‌کنه.
چیزی که به طرز باورنکردنی جالبه، ‌ این هستش که نویسنده در عین اینکه همه‌چیز رو بی‌توجه و بی‌تفاوت جلوه میده، ‌ اما هر اتفاقی رو بر حسب یه دلیل نوشته. ‌ "چیزی که توی کافه نویسندگان یا داستان موضوع واقعا مهمی هستش، ‌ یعنی رابطه علت و معلولی"
نانسی میاد توی حیاط و با سام هم‌ کلام میشه.. ‌ این هم‌کلامی به چه معنا بود؟ ‌ اینکه: ‌
یک: ‌ ما بفهمیم که سام مشکل داره. ‌
دو: ‌ متوجه بشیم که کلا توی داستان با یک سری شخصیت بی‌تفاوت رو به رو هستیم.
سه: ‌ اینکه دلیل سرد بودن رابطه نانسی و کلیف رو بفهمیم که اگر نانسی خودش تنهایی اومده ببینه صدای چیه؟ ‌ درحالی که کلیف می‌تونسته این کار رو انجام بده.
داستان جالبی بود به نظرم.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟