کتاب پدرم و درخت گیلاس اثر فریدون آنداچ داستان مردیست که باغ بسیار بزرگی دارد. او از زمان کودکی فرزندانش این باغ را ایجاد کرده و آن را سر و سامان داده است. اکنون فرزند او پس از مدتها برای دیدن پدرش به باغ برگشته است و...
در قسمتی از کتاب پدرم و درخت گیلاس میشنویم:
صدایش غمگین و گرفته بود. میدانستم جایی میرفتیم که او برای اولین بار آن جا عاشق شده بود. در شهر، در یک مراسم حنابندان، زنی جوان با موهای سیاه و دراز و چشمان زیبا من و برادرم را در آغوش کشید و گریه کرد. چون بچه بودیم چیزی متوجه نشدیم. حتی متوجه پچ پچهای زنانی که ما را نگاه میکردند نشدیم… بعدها فهمیدیم آن زن زیبا که آبجی لیلا صدایش میکردیم اولین معشوقه پدرم بود. من به دره سبز، کندوهای عسل، باغ پر از میوه عمو بنیامین و نحوه شکار ماهی قزل آلا فکر میکردم. در حالی که پدرم زیر لب ترانه رسیدن به منزلگه عشق را سر میداد.
در قسمتی از کتاب پدرم و درخت گیلاس میشنویم:
صدایش غمگین و گرفته بود. میدانستم جایی میرفتیم که او برای اولین بار آن جا عاشق شده بود. در شهر، در یک مراسم حنابندان، زنی جوان با موهای سیاه و دراز و چشمان زیبا من و برادرم را در آغوش کشید و گریه کرد. چون بچه بودیم چیزی متوجه نشدیم. حتی متوجه پچ پچهای زنانی که ما را نگاه میکردند نشدیم… بعدها فهمیدیم آن زن زیبا که آبجی لیلا صدایش میکردیم اولین معشوقه پدرم بود. من به دره سبز، کندوهای عسل، باغ پر از میوه عمو بنیامین و نحوه شکار ماهی قزل آلا فکر میکردم. در حالی که پدرم زیر لب ترانه رسیدن به منزلگه عشق را سر میداد.