نظر S.pldsanj برای کتاب مثنوی معنوی

مثنوی معنوی
S.pldsanj
۱۴۰۳/۰۹/۱۲
00
گر بیدل و بی دستم وز عشق تو پابستم بس بند که بشکستم، آهسته که سرمستم در مجلس حیرانی، جانی است مرا جانیزان شد که تو می دانی، آهسته که سرمستم پیش آی دمی جانم، زین بیش مرنجانم ای دلبر خندانم، آهسته که سرمستم ساقی می جانان بگذر ز گران جانان دزدیده ز رهبانان، آهسته که سرمستم رندی و چو من فاشی، بر ملت قلاشی در پرده چرا باشی؟ آهسته که سرمستم ای می بترم از تو من باده ترم از توپرجوش ترم از تو، آهسته که سرمستماز باده جوشانم وز خرقه فروشانماز یار چه پوشانم؟ آهسته که سرمستم تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم خود را چو فنا دیدم، آهسته که سرمستم هر چند به تلبیسم در صورت قسیسم نور دل ادریسم، آهسته که سرمستم در مذهب بی کیشان بیگانگی خویشان با دست بر ایشان آهسته که سرمستمای صاحب صد دستان بی گاه شد از مستان احداث و گرو بستان آهسته که سرمستم
هیچ پاسخی ثبت نشده است.