نظر م کاظمی برای کتاب دختر کشیش

دختر کشیش
م کاظمی
۱۴۰۳/۰۹/۱۱
10
به نظرم اورول میخواهد بگوید که ایمان دوروتی چیزی بیش از عادت و آموختههای او نبود. وقتی او نتوانست گذشتهاش را به یاد بیاورد، وقتی ندانست که کیست، تنها غرایز اصلی او برجا ماندند و چیزهایی که در لایههای عمیق وجود او بودند؛ وجدان او، توانایی خواندنش، شخصیتش. اما از آن مناسکی که او هرروز اجرا میکرد و آن قدر به آنها مقید بود که تمام آسایش شب و روزش را فدایشان میکرد، هیچ چیز در روح و ضمیر او باقی نمانده بود. فقط هاله کمرنگی از خاطره مانده بود و پس از آن پوستهای که او را به زندگیاش پیوند میداد.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.