سلامی به خوش بویِ بوی باران😉 چون من اعتقاد دارم که باید همیشه احساس واقعی را از همه چیز با جزییات تشریح کرد، برای همین دوست دارم تجربهای دو روز مطالعهای این کتاب را تا آخر بنویسم. اگر در جز بگویم، اولهای رومان را که شبیه تعریف کردنِ خاطراتِ عادی بود زیاد با مزاجِ روحم خوش نیامد، اما همین تصاویر نقاشی شدهای موضوعات فصل و جذابیتهای که در ادامه پیدا شدن من رو بر این داشت که قبول کنم اول هایش حق بوده که با هیجان شروع نشود! نکتهای دومی که میخواهم اشاره کنم این است که در جاهای یک کلمه دو بار تکرار میشد مثلا در این جمله «چنین بود که که پسر بزرگ من که بطور... » (که) دو بار تکرار شده است. زیباتر میشود اگر به جزییات خیلی ریز هم رسید😅 و بعد اینها بخواهم احساس واقعی خودم رو در موردش بنویسم باید بگوییم که به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام و بیشک این تأثیر یک تاثیر مثبت و زیبا بود. چقدر از حمایت مردی به نام پدر که دختر خطا کارش را بخشیده و به هر نحوی بود میخواست وی را به زندگی امید وار کندخوشحال و مسرور میشدم. کاری که خیلی از والدها فراموش کردهاند که خطای فرزندانشان را به دیدهای اغماض بنگرند و برای زندگی بهتر شان در آینده حامی آنها شوند. کتاب از شادی و زندگی خیلی عالی به غم و رنج و اتفاقهای خیلی وحشت ناک اشاره میکند که در آخر دوباره با امیدواری برمیگردد به همان زندگی خوب گذشته حتی بهتر از ان. یعنی با تجربههای مفید. از جزییاتی که خودم حس میکنم کافی نیستن بگذریم، میرسیم به کلیات که تنها جملهای که میخواهم مانند اکثر دیدگاهها بنویسم این است: «عالی بود» شاید فقط لازم بود از اول همینو بنویسم 😁
9384
۱۴۰۰/۰۳/۳۰
کتاب خیلی آموزندهای بود خصوصا من هم در اون بخش از داستان که پدر حمایت همه جانبهای از دخترش داشت با شما موافقم، در کل شخصیت پدر برام خیلی جالب بود
چون من اعتقاد دارم که باید همیشه احساس واقعی را از همه چیز با جزییات تشریح کرد، برای همین دوست دارم تجربهای دو روز مطالعهای این کتاب را تا آخر بنویسم.
اگر در جز بگویم، اولهای رومان را که شبیه تعریف کردنِ خاطراتِ عادی بود زیاد با مزاجِ روحم خوش نیامد، اما همین تصاویر نقاشی شدهای موضوعات فصل و جذابیتهای که در ادامه پیدا شدن من رو بر این داشت که قبول کنم اول هایش حق بوده که با هیجان شروع نشود!
نکتهای دومی که میخواهم اشاره کنم این است که در جاهای یک کلمه دو بار تکرار میشد مثلا در این جمله «چنین بود که که پسر بزرگ من که بطور... » (که) دو بار تکرار شده است. زیباتر میشود اگر به جزییات خیلی ریز هم رسید😅
و بعد اینها بخواهم احساس واقعی خودم رو در موردش بنویسم باید بگوییم که به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام و بیشک این تأثیر یک تاثیر مثبت و زیبا بود.
چقدر از حمایت مردی به نام پدر که دختر خطا کارش را بخشیده و به هر نحوی بود میخواست وی را به زندگی امید وار کندخوشحال و مسرور میشدم. کاری که خیلی از والدها فراموش کردهاند که خطای فرزندانشان را به دیدهای اغماض بنگرند و برای زندگی بهتر شان در آینده حامی آنها شوند.
کتاب از شادی و زندگی خیلی عالی به غم و رنج و اتفاقهای خیلی وحشت ناک اشاره میکند که در آخر دوباره با امیدواری برمیگردد به همان زندگی خوب گذشته حتی بهتر از ان. یعنی با تجربههای مفید.
از جزییاتی که خودم حس میکنم کافی نیستن بگذریم، میرسیم به کلیات که تنها جملهای که میخواهم مانند اکثر دیدگاهها بنویسم این است:
«عالی بود»
شاید فقط لازم بود از اول همینو بنویسم 😁