نظر مژگان رکنی برای کتاب صوتی بیوهی ریزنقشی از پایتخت

بیوهی ریزنقشی از پایتخت
مژگان رکنی
۱۴۰۳/۰۹/۱۰
60
برداشتی که من از داستان داشتم این بود که نویسنده قصد داشته کنجکاوی و قضاوتهای بی مورد و بدجنسانه ی اطرافیان رو در مورد کسانی که از زندگی افراد هیچ نمیدانند و با بی رحمی آن ها را با حرفها و رفتارهایشان اذیت میکنند نشان دهد. من گذشته ای تقریبا مشابه با نقش اول این داستان را از سر گذرانده ام. به همین خاطر با تمام وجودم درکش کردم. منظور از گلدوزی آن صورتکها که شبیه به همسایه هایش بوده احتمالا این بوده که بیوه ی ریز نقش، به همسایه هایش توجه میکرده که توانسته با جزئیات آن ها را گلدوزی کند. ولی چون سنگدل و قضاوتگر بوده اند، صورتهای آن ها را بی روح و خالی گذاشته. او به دنبال کسی بوده که او را فقط به خاطر خودش بخواهد و نه مال و اموالش و وقتی چنین کسی را نیافته و مردهای زندگی اش دوبار به طرز بدی ناامیدش کرده اند، و به خاطر فشار روانی زیادی که رفتارها و برخوردهای اطرافیان به او وارد کرده بود، طاقتش طاق شده و با لباس عروسی که آرزو داشت برای همسری مهربان و قدردان بپوشد، آرزوهایش را به گور میبرد همسایه ها جلوی او را نمیگیرند، شاید به خاطر سنگدلی و ترس از دست دادن همسرانشان، و شاید چون هنوز نمیتوانند باور کنند که کسی آنقدر اذیت شده باشد که قادر باشد از جان شیرینش دست بکشد
رحیم رمضانی
۱۴۰۳/۱۲/۲۸
دقیقا همینه درود
محمد باقری
۱۴۰۴/۰۱/۰۲
سلام درجامعه امروز ما این داستان بسیار واقعی است چرا که کم تر کسی انسان را به خاطر خودش دوست دارد