کتاب مغازهی جادویی روایتگر داستان زندگی یک جراح مغزواعصاب و درواقع داستان زندگی خود نویسنده هست. کتاب با مقدمهای نفسگیر از توصیف یک چالش در زمان جراحی یک کودک دچار تومورمغزی شروع میشه که با اشارهای به موضوع کتاب همراه هست. در فصلهای بعدی داستان با روایت دوران کودکی نویسنده ادامه پیدامیکنه؛ با توصیفی بر ساختار خانوادهی فقیری که این فرد عضوی از اون بوده و مشکلات و مصائب یک پدرالکی و یک مادر افسرده. درطی داستان، نویسنده با ورود به یک مغازه که اون رو مغازهی جادویی نامگذاری میکنه و آشنایی با خانمی که اونجا هست و پسرش، وارد دنیای متفاوتی از دیدگاهها و زندگی میشه و با قانون جذب آشنا میشه.
روند داستان نشوندهندهی تحول زندگی نویسنده بعد از آشنایی بااین افراد هست، جسارتی که برای رسیدن به خواستههاش پیدامیکنه و صدای اون خانم که مثل قطبنما اون رو در لحظههای سخت زندگیش هدایت میکنه. این داستان روایتگر استفاده از قانون جذب بشکل کاملا متفاوت هست. نویسنده از قشرضعیف جامعه هست و با چالشهای یک انسان کاملا معمولی روبرو میشه و درنهایت بعد از فرازو نشیبهای زیاد متوجه بسیاری از مفاهیمی میشه که بعنوان قانون جذب یادگرفته بوده. از نظر نویسنده نوشتن این کتاب، رسالت ایشون درگسترش این آموزهها هست. خوانش کتاب بسیار زیبا بود و ارزش شنیدن داره.
روند داستان نشوندهندهی تحول زندگی نویسنده بعد از آشنایی بااین افراد هست، جسارتی که برای رسیدن به خواستههاش پیدامیکنه و صدای اون خانم که مثل قطبنما اون رو در لحظههای سخت زندگیش هدایت میکنه. این داستان روایتگر استفاده از قانون جذب بشکل کاملا متفاوت هست. نویسنده از قشرضعیف جامعه هست و با چالشهای یک انسان کاملا معمولی روبرو میشه و درنهایت بعد از فرازو نشیبهای زیاد متوجه بسیاری از مفاهیمی میشه که بعنوان قانون جذب یادگرفته بوده. از نظر نویسنده نوشتن این کتاب، رسالت ایشون درگسترش این آموزهها هست. خوانش کتاب بسیار زیبا بود و ارزش شنیدن داره.