من محتواهای زردی از زویا پیرزاد به گوشم خورده بود قبل از خوندن این کتاب و خیلی دید جالبی نسبت به این نویسنده نداشتم اما بعد از خوندن این کتاب به شکل عجیبی جذب سبک و داستان گویی خانوم پیرزاد شدم
کتاب چراغ هارا من خاموش میکنم کتابیه که خوبه هر خانومی یک بار بخونه
موضوعات سطحی و فراز و نشیبهای خیلی کوچیکی که تو داستان هست و در عین حال داستان در اوج جذابیت جلو میره حد اقل برای من اینجوری بود.
این کتاب یک دورهی کلافگی _ ناراحتی _ افسردگی و یک دورهی سعادت رو برای کارکتر اصلی در نظر گرفته که از برداشت هرچند ضعیف خودم روند کل کتاب رو میشه شبیه به روند یک ماههی یک خانوم دونست و اون کنشهایی که در دورهی ماهانه اتفاق میوفته.
خانوم پیرزاد خیلی روون و شیک و مثل یک سریال مختصر مفید این کتاب رو نوشتن و جزئی نگریه جدیدی رو ارائه دادع که نه مثل کتابهای فرانسوی یا روسی تمام صحنه رو توضیح میده به شما نه مثل کتابهای آمریکایی سریع از داستان میگذره و به اصل میپردازه؛ در واقع زویا پیرزاد جزئی نگری خودشو به کار برده و به اندازهی قابی که میخواد به ما نشون بده توصیف میکنه محیط رو و همین که من خودم ازین موضوع خوشم اومد.
کتاب نقطهی قوت دیگهای هم که داشت این بود که بخش بخش بود و هر بخش با یک فضای متفاوت و حال و هوای متفاوت ارائه میشه (در عین حال هیچ چیز تغییر نکرده تو داستان) و شما پیش خودتون احساس میکنید حتی کارکترها هم تو پشت صحنه یه استراحتی کردن و دوبارع از نو شق و رق اومدن جلو دوربین.
داستان لطیفی و روونی بود؛ روند ملو و خوبی داشت. دست خانوم زویا پیرزاد درد نکنه برا نگارش این کتاب من با این کتاب ترقیب شدم یک کتاب دیگه هم از ایشون بخونم.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست...
کتاب چراغ هارا من خاموش میکنم کتابیه که خوبه هر خانومی یک بار بخونه
موضوعات سطحی و فراز و نشیبهای خیلی کوچیکی که تو داستان هست و در عین حال داستان در اوج جذابیت جلو میره حد اقل برای من اینجوری بود.
این کتاب یک دورهی کلافگی _ ناراحتی _ افسردگی و یک دورهی سعادت رو برای کارکتر اصلی در نظر گرفته که از برداشت هرچند ضعیف خودم روند کل کتاب رو میشه شبیه به روند یک ماههی یک خانوم دونست و اون کنشهایی که در دورهی ماهانه اتفاق میوفته.
خانوم پیرزاد خیلی روون و شیک و مثل یک سریال مختصر مفید این کتاب رو نوشتن و جزئی نگریه جدیدی رو ارائه دادع که نه مثل کتابهای فرانسوی یا روسی تمام صحنه رو توضیح میده به شما نه مثل کتابهای آمریکایی سریع از داستان میگذره و به اصل میپردازه؛ در واقع زویا پیرزاد جزئی نگری خودشو به کار برده و به اندازهی قابی که میخواد به ما نشون بده توصیف میکنه محیط رو و همین که من خودم ازین موضوع خوشم اومد.
کتاب نقطهی قوت دیگهای هم که داشت این بود که بخش بخش بود و هر بخش با یک فضای متفاوت و حال و هوای متفاوت ارائه میشه (در عین حال هیچ چیز تغییر نکرده تو داستان) و شما پیش خودتون احساس میکنید حتی کارکترها هم تو پشت صحنه یه استراحتی کردن و دوبارع از نو شق و رق اومدن جلو دوربین.
داستان لطیفی و روونی بود؛ روند ملو و خوبی داشت. دست خانوم زویا پیرزاد درد نکنه برا نگارش این کتاب من با این کتاب ترقیب شدم یک کتاب دیگه هم از ایشون بخونم.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست...