نظر سما جعفری برای کتاب صوتی ساعتها نمیمیرند

ساعتها نمیمیرند
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۲۳
10
داستان خیلی زیبایی بود درباره این که زمان حرکتی رو به جلو داشته و نمیتوان آن را به میل خود تغییر داد. پسر کوچکی که فکر میکند دکتر هیچ کاری برای مادر بیمارش نمیکند و حتی او را خواهد کشت. به همین دلیل ساعت دکتر را کمی به عقب میکشد تا دکتر دیرتر به ملاقات مادرش بیاید. در حالی که دکتر داروی مادرش را در دست دارد، اما بخاطر کار این پسر، دیر میرسد و زن میمیرد.. خیلی برایم ناراحت کننده بود، اما خب آن پسربچه از روی علاقه و بچگیش این کار را کرد و دلش میخواست مادرش کمی بیشتر کنارش بماند.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.