اسکات در کتاب خود از این مرد بنام کاپیتان کلیولند یاد نموده. از گزارشهای شخصی بنام الکساندر پیترکین که معاون کلانتر اسکاتلند در قرن هفدهم بوده است استفاده کرده. بهمراه بقیه مدارکی که بزحمت جمع آوری کرده بوده در قالب داستانی دلکش برشته تحریر در آورده است.
داستان کتاب در باره مرد جوانی است که با بخطر انداختن جان خود، زندگی مردی کشتی شکستهای را که امواج دریا به نزدیکی ساحل یکی از جزائر شتلند در شمالیترین قسمت بریتانیا آورده بود، نجات میدهد.
این مرد که اصل و نسب او آشکار نشده بود، تصمیم میگیرد که مقیم همین جزیره کوچک دور افتاده گردد. رابطه او با ناجی خود بهم خورده و این دو نفر رقیب یکدیگر میشوند. کار از یک رقابت ساده تجاوز کرده و به مراحل خطرناکی میرسد.
داستان کتاب در باره مرد جوانی است که با بخطر انداختن جان خود، زندگی مردی کشتی شکستهای را که امواج دریا به نزدیکی ساحل یکی از جزائر شتلند در شمالیترین قسمت بریتانیا آورده بود، نجات میدهد.
این مرد که اصل و نسب او آشکار نشده بود، تصمیم میگیرد که مقیم همین جزیره کوچک دور افتاده گردد. رابطه او با ناجی خود بهم خورده و این دو نفر رقیب یکدیگر میشوند. کار از یک رقابت ساده تجاوز کرده و به مراحل خطرناکی میرسد.